کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کسل
لغتنامه دهخدا
کسل . [ ک َ س َ ] (ع اِمص ) سستی و کاهلی در کار. (ناظم الاطباء). سستی و کاهلی . (آنندراج ). || فتور در چیزی . (ناظم الاطباء).
-
کسل
لغتنامه دهخدا
کسل . [ ک َ س َ ] (ع مص ) سستی کردن در کار و تنبلی و کاهلی نمودن . (از ناظم الاطباء). سستی کردن و کاهلی نمودن در آنچه که نباید در آن سستی شود. (از اقرب الموارد). || آرمیدن با زن بی انزال و اعتزال کردن و خواهش فرزند نکردن زن . (از ناظم الاطباء) (از آن...
-
کسل
لغتنامه دهخدا
کسل . [ ک َ س ِ] (ع ص ) سست و کاهل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || بیمار. (ناظم الاطباء).
-
کسل
لغتنامه دهخدا
کسل . [ ک ِ ] (ع اِ) زه کمان نداف چون بکشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زه کمان نداف چون فروکشد از آن . (آنندراج ).
-
کسل
لغتنامه دهخدا
کسل . [ ک ُ س ِ ] (فعل امر) کلمه ٔ امر یعنی رهاکن و جداکن . (ناظم الاطباء). اما صحیح کلمه گسل است . رجوع به گسل شود.
-
واژههای همآوا
-
کثل
لغتنامه دهخدا
کثل . [ ک َ ] (ع اِ) گروه مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جمع. (اقرب الموارد). || انبارگندم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || هرچه بر هم نشسته باشد از طعام . (از اقرب الموارد).
-
کثل
لغتنامه دهخدا
کثل .[ ک َ ] (ع مص ) جمع کردن چیزی . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
هزرة
لغتنامه دهخدا
هزرة. [ هََ رَ ] (ع اِ) زمین تنگ . (منتهی الارب ). || تمام کسل . (اقرب الموارد). ج ، هزرات : انه ذوهزرات و فیه هزرات ؛ ای کسل تام . (اقرب الموارد).
-
کسلمند
لغتنامه دهخدا
کسلمند. [ ک َ س ِ م َ ] (ص مرکب ) (از: کسل + مند) سست و ناتوان و ضعیف || دردمند.بیمار. || کاهل و تنبل . (ناظم الاطباء).
-
موسونة
لغتنامه دهخدا
موسونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) زن سست کسل مند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
خجل
لغتنامه دهخدا
خجل . [ خ َ ] (ع اِمص ) کسل . || تباهی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بسیار شکافتگی دامان پیراهن و زیردامان آن .
-
کسلة
لغتنامه دهخدا
کسلة. [ ک َ س ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث کسل به معنی زن سست و کاهل . کسلانة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
فشاغ
لغتنامه دهخدا
فشاغ . [ ف ِ ] (ع مص ) به همدیگر عقد شغار بستن . (منتهی الارب ). شغار. (اقرب الموارد). || کاهلی کردن . (منتهی الارب ). کسل . (از اقرب الموارد).