کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کستی
لغتنامه دهخدا
کستی . [ ک ُ ] (اِ) به معنی کشتی باشد و آن چنان است که دو کس برهم چسبند و یکدیگر را برزمین زنندو اصل این لغت کستی است چه از کستن مشتق است که به معنی کوفتن باشد و چون در فارسی سین بی نقطه و شین نقطه دار بهم تبدیل می یابند بنابر آن کشتی خوانند. (برهان ...
-
واژههای مشابه
-
کستی بستن
لغتنامه دهخدا
کستی بستن . [ ک ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بستن کستی بر کمر. کستی به دور کمر بستن و کستی ، بندی مخصوص است . رجوع به کستی شود.
-
کستی کردن
لغتنامه دهخدا
کستی کردن . [ ک ُک َ دَ ] (مص مرکب ) کشتی گرفتن . مصارعت : پیل زوری که چون کند کستی بند او پیل را دهد سستی . مسعودسعد.رجوع به کشتی گرفتن شود.
-
قاسم کستی
لغتنامه دهخدا
قاسم کستی . [ س ِ ک َ ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابوالحسن . شاعری است بیروتی که در آن شهر تولد و وفات یافت . [ 1256 - 1328 هَ . ق . / 1840 - 1910 م . ] وی به تدریس اشتغال ورزید و در شعر و ادب شهرت بسزائی یافت . دو دیوان دارد: 1- مرآت الغریبه ، چاپی ....
-
جستوجو در متن
-
کستین
لغتنامه دهخدا
کستین . [ ک ُ ] (اِ) کمربند. (ناظم الاطباء). کستی . (از برهان ). رجوع به کستی شود.
-
قاسم بیروتی
لغتنامه دهخدا
قاسم بیروتی . [ س ِ م ِ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به قاسم کستی شود.
-
کشتیج
لغتنامه دهخدا
کشتیج . [ ک ُ ] (اِ) کشتی . کستی . کستیج . زناری که برمیان بندند. رجوع به کشتی و کستیج شود.
-
کساتیج
لغتنامه دهخدا
کساتیج . [ ک َ ] (اِ) ج ِ کستیج وکستی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کستی و کشتی شود.
-
نوزوت
لغتنامه دهخدا
نوزوت . [ ن َ / نُو ] (اِ) نوزود. نوجوت . جشن کستی بندی کودک در آیین زردشتی . (مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به خرده اوستا ص 68 و 70 شود.
-
کستج
لغتنامه دهخدا
کستج . [ ک ُ ت َ ] (معرب ، اِ) بند پشتواره مانند از پوست خرما معرب است . (منتهی الارب ). بند پشتواره که از لیف خرما سازند و مأخوذ از فارسی است . (ناظم الاطباء). || رشته ای ستبر به قدر انگشت از پشم که ذمی بروسط جامه می بندد و آن غیر از زنار است که از...
-
کستیج
لغتنامه دهخدا
کستیج . [ ک ُ ] (معرب ، اِ)کستی و آن ریسمانی باشد گنده که آن را ذمیان بر میان بندند سوای زنار و معرب است . (آنندراج ). کمربند که اهل ذمه بر کمر بندند. (ناظم الاطباء). ریسمانی گنده بقدر انگشت از پشم که ذمیان روی جامه بندند و این سوای زنار است که از اب...
-
کشعطج
لغتنامه دهخدا
کشعطج . [ ک َ ش َ طَ ] (ع اِ) و کذا الکشعثج ، مولدتان من الکستیج لخیط غلیظیشده الذمی فوق ثیابه دون الزنار. (منتهی الارب ). ریسمان کلفتی را گویند که شخصی ذمی در روی لباس خود زیر زنار می بندد. کستی . کستیج . کشعثج . || بند پشتواره که از لیف خرما سازند....
-
اشنانی جویباری
لغتنامه دهخدا
اشنانی جویباری . [ ] (اِخ ) در لغت نامه ٔ اسدی بیت ذیل از این شاعر برای کلمه ٔ موبد شاهد آمده است :ز اردی بهشت روزی ده رفته روز شنبه کستی فکند و زنار باده بدست موبد.و رجوع به اشامی جویباری در همین لغت نامه شود.