کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسب نیرو بوسیله غذا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طیب کسب
لغتنامه دهخدا
طیب کسب . [ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زهد. (منتهی الارب ).
-
کسب کردن
لغتنامه دهخدا
کسب کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ورزیدن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). کوشش کردن و تحصیل نمودن . (ناظم الاطباء). الفغدن . الفنجیدن .(صحاح الفرس ) (یادداشت مؤلف ). اکتساب . حاصل کردن . بدست کردن . (یادداشت مؤلف ). اقتراف . (ترجمان القرآن ) (...
-
کسب نمودن
لغتنامه دهخدا
کسب نمودن . [ ک َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) کسب کردن . تحصیل کردن . بدست کردن . بدست آوردن : آنچه تو کسب نمایی ز برای دگریست آسیا را چه ذخیره ست ز چندین تک و دو. ظهیرفاریابی .رجوع به کسب کردن شود.
-
کسب اندوز
لغتنامه دهخدا
کسب اندوز. [ ک َ اَ ] (نف مرکب ) کسب اندوزنده . مال ورز.
-
کسب اندوزی
لغتنامه دهخدا
کسب اندوزی . [ ک َ اَ ] (حامص مرکب ) عمل کسب اندوز که از کار و حرفه اندوخته کند. اندوختن با ورزیدن و اشتغال . مال ورزیدن : به زور و زرق کسب اندوزی خویش نشاید خورد بیش از روزی خویش .نظامی .
-
هم کسب
لغتنامه دهخدا
هم کسب . [ هََ ک َ ] (ص مرکب ) هم کار. هم شغل . (یادداشت مؤلف ).
-
دست کسب
لغتنامه دهخدا
دست کسب . [ دَ ک َ ] (اِ مرکب ) کسب دست . ورزیده به دست . دست آورد : سعادتی که دست کسب آدمیان نشود و پای وهم عالمیان به کنه آن نرسد... نثار روزگار... ملک الاسلام و المسلمین باد. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 62).
-
قشلاق کسب
لغتنامه دهخدا
قشلاق کسب . [ ق ِ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان آورزمان حومه ٔ شهرستان ملایر واقع در 20 هزارگزی شمال راه اتومبیل رو کسب به جوکاره و همدان . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 256 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات دیم و...
-
پنج کسب
لغتنامه دهخدا
پنج کسب . [ پ َ ک َ ] (اِخ ) تیخ کسب یا غیر آن دو. از محال ّ ملایر. (مجمل التواریخ گلستانه ص 146).
-
عباس آباد کسب
لغتنامه دهخدا
عباس آباد کسب . [ ع َب ْ با دِ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آورزمان شهرستان ملایر. واقع در 21هزارگزی شمال شهر ملایر و 5 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ ملایر به همدان . ناحیه ای است جلگه ای آب و هوای آن معتدل و مالاریایی است ، 274 تن سکنه دارد. آب آن از قن...
-
جستوجو در متن
-
چمچه زدن
لغتنامه دهخدا
چمچه زدن . [ چ ُ/ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) برهم زدن غذا را در دیگ بوسیله ٔ چمچه . تسویط حلوا در دیگ تا بروغن افتد.- امثال : دیشب همه شب چمچه زدی کو حلوا .و رجوع به چمچه شود.
-
خلال کردن
لغتنامه دهخدا
خلال کردن . [ خ ِ/ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درآوردن خرده ٔ غذا میان دندانها بوسیله ٔ خلال . (یادداشت بخط مؤلف ) : ز نوک نیزه بدندان خلال خواهی کرد. ؟|| کنایه از دست از طعام بازکشیدن . (آنندراج ). || ریزریز کردن پوست نارنج و غیره . (ازحاشیه ٔ بر برهان...
-
تابل
لغتنامه دهخدا
تابل . [ ب ِ / ب َ ] (ع ص ) از تبل . || (اِ) دیگ افزار. ج ، توابل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشیائیست خشک که بوسیله ٔ آن اشیاء غذا را خوشبو و معطر میسازند کذا فی بحر الجواهر. (کشاف اصطلاحات الفنون ). چیزهای خشک باشد چون دارچین و هیل و زعفران و زیره...
-
ستاد آرتش
لغتنامه دهخدا
ستاد آرتش . [ س ِ دِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا ارکان حرب . کل قشون .عبارت از تشکیلات نظامی مملکتی که امور سوق الجیشی و تعبیةالجیشی و تدارکات آرتشی را فراهم میسازد. تشکیلات ستاد آرتش (تا قبل از بهمن 1357) شامل پنج اداره بترتیب زیر بوده است : ا...