کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کسان
لغتنامه دهخدا
کسان . [ ] (اِخ ) تلفظی از کلمه ٔ کاشان ، شهر معروف ایران . (تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 423).
-
واژههای مشابه
-
طاش کسان
لغتنامه دهخدا
طاش کسان . [ ک َ ] (اِخ ) یا طاش کَسَن موضعی است در جنوب قره باغ .
-
شهر کسان
لغتنامه دهخدا
شهر کسان . [ ش َ رِ ک َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غربت . (یادداشت مؤلف ).
-
بی کسان
لغتنامه دهخدا
بی کسان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاکی که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع و دارای 101 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
جستوجو در متن
-
دیرجوش
لغتنامه دهخدا
دیرجوش . (نف مرکب ) دیگ یا سماورو مانند آن که به جوش آمدن مایع مظروف آن دیری بکشد. آنکه دیر به جوش آید. که دیر حرارت در آن تأثیر کند. (یادداشت مؤلف ). || آنکه دیر به معاشرت و مصاحبت کسان میل کند. آنکه دیر الفت و دوستی گیرد با دیگران . آنکه دیر به د...
-
کیها
لغتنامه دهخدا
کیها. (اِ) ج ِ کی . یعنی چه کسان . (ناظم الاطباء).
-
نجوش
لغتنامه دهخدا
نجوش . [ ن َ ](نف ) در تداول ، دیرآشنا. مردم گریز. دیراُنس . که به زودی و به آسانی با کسان انس و الفت نگیرد. که با مردم نجوشد. که با آشنایان و کسان ، گرم و مهربان نیست .
-
اهلة
لغتنامه دهخدا
اهلة. [ اَ ل َ ] (ع اِ) کسان . || کسان سرای . || زوجه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
تکیه آوردن
لغتنامه دهخدا
تکیه آوردن . [ ت َ ی َ / ی ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) پناه آوردن . (ناظم الاطباء) : تکیه چه آری به عصای کسان زنده نشد کس به بقای کسان .امیرخسرو.
-
ایل و تبار
لغتنامه دهخدا
ایل و تبار. [ ل ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کسان و بستگان .
-
کلاش
لغتنامه دهخدا
کلاش . [ ک َل ْ لا ] (ص ) قلاش . (ناظم الاطباء). آنکه از کسان به اصرار و ابرام چیز ستاند. آنکه پول درآورد از کسان به سماجت .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به قلاش شود.
-
جفا گستردن
لغتنامه دهخدا
جفا گستردن . [ ج َ گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) جفا روا داشتن بر کسان . گستردن بساط جور و جفا در همه جا. ستم کردن و آزار رسانیدن بر کسان . رجوع به جفا و جفا کردن و جفاگستر شود.
-
دستان خر
لغتنامه دهخدا
دستان خر. [ دَ خ َ ] (نف مرکب ) دستان خرنده . گول خور.زودفریب . خریدار فریب و ترفند. ساده و زودباور. که به آسانی نیرنگ کسان خورد و ترفند کسان باور دارد.