کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کساد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کساد
لغتنامه دهخدا
کساد. [ ک َ ] (ع اِمص ) ناروائی متاع و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناروائی متاع و بی رواجی اشیاء و عدم خریداری آن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ناروا شدن متاع و کالاباشد. (برهان ). فارسیان کساد را به معنی کاسد هم استعمال نمایند و این مجاز ا...
-
کساد
لغتنامه دهخدا
کساد. [ ک َ ] (ع مص ) ناروان گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناروان شدن . (ترجمان جرجانی ص 81) (تاج المصادر). ناروا شدن نرخ . (المصادر زوزنی ).
-
واژههای مشابه
-
کساد پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
کساد پذیرفتن . [ ک َ / ک ِ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) کساد شدن . کاسد شدن . بی رواج و بی رونق شدن . کسادی یافتن : نرخ صندل من کساد پذیرد بروم و به حیلت صندلها از وی جدا کنم . (سندبادنامه ص 3).
-
کساد ساختن
لغتنامه دهخدا
کساد ساختن . [ ک َ / ک ِ ت َ ] (مص مرکب ) کم کردن . (آنندراج ). کساد کردن . بی رونق نمودن . کاسد کردن : بیابیا که به یاد تو مردم چشمم کساد ساخته نرخ متاع مرجان را.(آنندراج ).
-
کساد شدن
لغتنامه دهخدا
کساد شدن . [ ک َ / ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناروان شدن بازار. (مجمل اللغة). انحماق . (تاج المصادر). بی رونق شدن . کاسد شدن . از رواج افتادن . از رونق افتادن . || ارزانی و کم قیمتی کالا و مال التجاره و داد و ستد نشدن در بازار و تنزل تجارت . (ناظم الاطب...
-
کساد کردن
لغتنامه دهخدا
کساد کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاسد و بیرونق کردن . ناروا کردن . از رواج و رونق انداختن .
-
کساد گردیدن
لغتنامه دهخدا
کساد گردیدن . [ ک َ / ک ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) کاسد شدن . کساد شدن .
-
جستوجو در متن
-
کسود
لغتنامه دهخدا
کسود. [ ک ُ ] (ع مص ) کساد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به کساد شود.
-
نارواج
لغتنامه دهخدا
نارواج . [ رَ ] (ص مرکب ) نارایج . کاسد. کساد. ناروا.
-
بیخریدار
لغتنامه دهخدا
بیخریدار. [ خ َ ] (ص مرکب ) بی رونق . کساد. کاسد. بی مشتری .
-
نارائج
لغتنامه دهخدا
نارائج . [ ءِ ] (ص مرکب ) که رائج نیست . نارواج . کاسد. کساد. مقابل رائج . نارایج . رجوع به نارایج شود.
-
کسید
لغتنامه دهخدا
کسید. [ ک َ] (ع ص ) ناروان و نارایج . (ناظم الاطباء). ناروان . (منتهی الارب ). کاسد. (اقرب الموارد). کساد. بی رونق .- شی ٔ کسید ؛چیز دون و پست . (ناظم الاطباء).- متاع کسید ؛ کالای کساد. (ناظم الاطباء).|| دون . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم ا...
-
بیرونق
لغتنامه دهخدا
بیرونق . [ رَ / رُو ن َ ](ص مرکب ) (از: بی + رونق ) کساد. بی مشتری . بی رواج .- بازار بی رونق ؛ بازار کساد. کاسد. نارواج . تق و لق . (یادداشت مؤلف ) : کار بیرونقان بساز آوردرفتگان را بملک بازآورد. نظامی .کسانی که مردان راه حقندخریدار بازار بیرونقند...