کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کساء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کساء
لغتنامه دهخدا
کساء. [ ک َ ] (ع اِمص ) بزرگی . || بزرگی آبائی . || بلندی مرتبه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مجد و شرف و رفعت . (اقرب الموارد).
-
کساء
لغتنامه دهخدا
کساء. [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است به دمشق . (منتهی الارب ).
-
کساء
لغتنامه دهخدا
کساء. [ ک ِ ] (ع اِ) (از: ک س و) ج ِ کُسوة و کِسوة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به کسوة شود.
-
کساء
لغتنامه دهخدا
کساء. [ ک ِ ] (ع اِ) گلیم . ج ، اَکسیَه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). گلیم که آن را پوشند. ج ، اکسیه . (آنندراج ). جامه . (از اقرب الموارد).- حدیث کساء ؛ حدیثی که شرح بهم گرد آمدن حضرت محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و جبرئیل را در ...
-
کساء
لغتنامه دهخدا
کساء. [ ک ِ ] (ع مص ) مکاساة.با هم بزرگ منشی نمودن و فخر کردن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
اصحاب کساء
لغتنامه دهخدا
اصحاب کساء. [ اَ ب ِ ک ِ ] (اِخ ) عبارت بودند از فاطمه (ع ) و علی و حسن و حسین (ع ) و حضرت پیامبر (ص ) که آیه ٔانما یرید اﷲ لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً (قرآن 33/33) درباره ٔ آنان است . ابوسعید خدری از پیامبر (ص ) روایت کرد که فرمود ای...
-
اهل کساء
لغتنامه دهخدا
اهل کساء. [ اَ ل ِ ک ِ ] (اِخ ) رجوع به اصحاب کسا شود.
-
واژههای همآوا
-
کثاء
لغتنامه دهخدا
کثاء. [ ک َ ](ع اِ) گیاه ایهقان . ج ، کثی [ ک ُ ثا ] . (متن اللغة)(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کَثاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به کثاة شود. یا گیاهی است مانند غبیراء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کثاء
لغتنامه دهخدا
کثاء. [ ک َث ْءْ ] (ع مص ) بر سر آب برآمدن شیر و آب خالص در تحت آن ماندن . || کف برآوردن دیگ . || کفک از دیگ برگرفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || روییدن گیاه یا ستبر و درشت گردیدن و دراز شدن آن . || انبوه گردیدن و درپیچ...
-
کثاء
لغتنامه دهخدا
کثاء. [ ک َث ْثا ] (ع ص ) انبوه : لحیة کثاء؛ ریش انبوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریشی بسیارموی . (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
کساوی
لغتنامه دهخدا
کساوی . [ ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کساء. کسائی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کسائی و کساء شود. || (اِ) لباسها و پوشاکها.
-
اکسیة
لغتنامه دهخدا
اکسیة. [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ کِساء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). و رجوع به کساء شود.