کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کزاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کزاز
لغتنامه دهخدا
کزاز. [ ک َزْ زا ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالابخش سربند شهرستان اراک ، کوهستانی و سردسیر است و 1027 تن سکنه دارد. این ده از دو محله ٔ بالا و پایین تشکیل شده و شغل اهالی علاوه بر زراعت و گله داری قالی وقالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2...
-
کزاز
لغتنامه دهخدا
کزاز. [ ک َزْ زا ] (اِخ ) یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش آستانه شهرستان اراک است . این دهستان میان دهستان قره کهریز و دهستان سربند قرار گرفته و تقریباً در وسط آستانه واقع شده است . هوایش سردسیر و سالم و آب آن از قنوات و چشمه سارهای کوهستانی است و در ...
-
کزاز
لغتنامه دهخدا
کزاز. [ ک ُ / ک ُزْ زا ] (ع اِ) بیماریی که از سردی پیدا گردد یا لرزه و ترنجیدگی از سرما. (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ). دردی است که از سختی سرما در بندگاه گردن و سینه بسبب تشنج و انجماد اعصاب پیدا میشود. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مرضی است عفونی که...
-
کزاز
لغتنامه دهخدا
کزاز. [ ک ُزْ زا ] (اِخ ) لقب محمدبن احمدبن اسد محدث است . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
کظاظ
لغتنامه دهخدا
کظاظ. [ ک َ ] (ع مص ) رنجانیدن کسی را کاری و گرانبار ساختن و اندوهگین نمودن او را. کظاظة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
کظاظ
لغتنامه دهخدا
کظاظ. [ ک ِ ] (ع مص ) مصدر دیگر مکاظة. رجوع به مکاظة در این لغت نامه شود.
-
کظاظ
لغتنامه دهخدا
کظاظ. [ ک ِ ] (ع اِمص ) سختی . ماندگی . || درازی ملازمت . || دشمنی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گویند بینهم کظاظ؛ بین ایشان عداوت است .
-
جستوجو در متن
-
مکزوز
لغتنامه دهخدا
مکزوز. [ م َ ] (ع ص ) کزاز زده شده . (منتهی الارب ). کزاز زده و کزاز بیماریی که از سردی پیدا گردد. (آنندراج ). گرفتار لرزه ٔ شدیدو سخت . (ناظم الاطباء). آن که گرفتار بیماری کزاز باشد. (از اقرب الموارد).
-
دستجرد
لغتنامه دهخدا
دستجرد. [ دَ ج ِ ] (اِخ )مرکز بلوک کزاز در عراق . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
کز
لغتنامه دهخدا
کز. [ ک َزز ] (ع مص ) تنگ کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باهم نزدیک نهادن گام را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کزازة و کزوزة شود. || کُزَّ فلان ٌ؛ کزاز زده شد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ...
-
جزنق
لغتنامه دهخدا
جزنق . [ ج َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کزاز سفلی از بخش سربند از شهرستان اراک . رودخانه ٔ کزاز و طوره از آنجا میگذرد و محصول آن غلات ، چغندر قند و انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری است و 794 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کله نوده
لغتنامه دهخدا
کله نوده . [ ک َل ْ ل ِ ن ُ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان کزاز پایین است که در بخش سربند شهرستان اراک واقع است و 175 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کله نهرمیان
لغتنامه دهخدا
کله نهرمیان . [ ک َ ل ِ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کزاز بالاست که در بخش سربند شهرستان اراک واقع است و 395 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).