کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کریچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کریچ
لغتنامه دهخدا
کریچ . [ ک َ / ک ُ ] (اِ) کریج . کریجه . خانه ٔ کوچک مطلقاً. || خانه ٔ کوچکی که از نی و علف سازند مانند اطاقک دهقانان در کنار مزرعه و فالیز. (فرهنگ فارسی معین ) : همه عالم چو باغ و بستان است این کریچت بتر ز زندان است . سنائی (از فرهنگ فارسی معین ).||...
-
کریچ
لغتنامه دهخدا
کریچ . [ک ُ ] (اِ) کریج . کریچه . کرچه . کریز. کریزه . کریغ. تولک . پر ریختن پرندگان خصوصاً چرغ و باز و شاهین و مانند آنها. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کریز شود.
-
جستوجو در متن
-
کریزه
لغتنامه دهخدا
کریزه . [ ک ُ / ک َ زَ / زِ ] (اِ) کریجه است که خانه ٔ کوچک باشد. (برهان ). کریجه . کریج . (آنندراج ). کریچه . کریچ . رجوع به کریجه و کریچ شود. || پر ریختن مرغان باشد. (برهان ). پر ریختن مرغان شکاری که تولک نیز گویند. (یادداشت مؤلف ). کریز. کریج . ک...
-
کریجه
لغتنامه دهخدا
کریجه . [ ک ُ ج َ / ج ِ ] (اِ) کریچه . (ناظم الاطباء). کریچ . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کریج و کریچه شود.
-
کریش
لغتنامه دهخدا
کریش . [ ک َ ] (اِ) کریچ . حفره . گودال . مغاک . چاله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کریسنک ، کریشک و کریشنک شود.
-
کریز
لغتنامه دهخدا
کریز. [ ک ُ / ک َ ](اِ) کریج . کریچ . کریچه . کریجه . بمعنی کریج است که خانه ٔ کوچک باشد. (برهان ). خانه ٔ کوچک . (ناظم الاطباء). || خانه ٔ علفی . (برهان ). خانه ای که از نی و علف در کنار کشت و فالیز سازند. (ناظم الاطباء). || بمعنی کنج و گوشه ٔ خانه ...
-
کاروانسرای گلو
لغتنامه دهخدا
کاروانسرای گلو. [ کارْ /رِ س َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کرمان و سیرجان میان ده کریچ و خانه سرخ در 1089000 گزی تهران .
-
کریچه
لغتنامه دهخدا
کریچه . [ ک ُ / ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) کریجه . کریچ . کریج . خانه ٔ کوچک را گویند مطلقاً. (برهان ) : که چو شه بر شکار کرد آهنگ راند مرکب بدین کریچه ٔ تنگ . نظامی .داشت لقمان یکی کریچه ٔ تنگ چون گلوگاه نای و سینه ٔ چنگ . سنائی .|| خانه ای که دهقانان از ...
-
کریزگاه
لغتنامه دهخدا
کریزگاه . [ ک ُ ] (اِ مرکب ) کریچ گاه . (از فرهنگ فارسی معین ). کریزگه . کریزی جای . تولک خانه . کریزخانه . خانه ای که باز و دیگر مرغان شکاری در آنجا تولک کنند. آنجا که باز و سایر مرغان شکاری را گذارند تا تولک کنند. آنجا که مرغ کریزی را دارند تا دوره...
-
مشیز
لغتنامه دهخدا
مشیز. [ م َ ] (اِخ ) قریه ای است در هیجده فرسخی کرمان و در آنجا معدن فیروزه است . نام محلی کنار جاده ٔ کرمان و سیرجان میان کاروانسرای خانه کوه و ده کریچ . (یادداشت مؤلف ). قصبه ٔ مرکزی بخش مشیز شهرستان سیرجان که 1300تن سکنه دارد و آثار قلعه ٔ ویرانی...
-
کریج
لغتنامه دهخدا
کریج . [ ک َ / ک ُ ] (اِ) کریچ . کریچه . خانه ٔ کوچک باشد مطلقاً. (برهان ). مطلق خانه ٔ کوچک . (انجمن آرا) (آنندراج ) : در جهان فراخ پرنزهت چه کنی آن کریج پروحشت . سنائی . || خانه ٔ کوچکی را گویند که از نی و علف سازند، مانند خانه ای که دهقانان در کنا...
-
کریغ
لغتنامه دهخدا
کریغ. [ ک ُ ] (اِ) بمعنی گریز باشد که از گریختن است . (برهان ) (آنندراج ). صحیح گریغ است و مؤلف سراج گوید: این خطای فاحش است چرا که بمعنی گریختن با گاف فارسی است نه تازی و این از اعجب عجایب است . (سراج اللغات ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). گریز. فرار...
-
ابوشعیب
لغتنامه دهخدا
ابوشعیب . [ اَ ش ُ ع َ ] (اِخ ) براثی . عابدی ساکن براثا و او اول کس است که به براثا منزل گزید و کوخی بدانجا کرد که در آن عبادت خدای کردی . روزی دختری از بزرگان عصر بر کوخ وی گذر کرد و حال انقطاع وی بدید و پسند آمدش و ابوشعیب را گفت مرا آرزوی آن است ...
-
کریز
لغتنامه دهخدا
کریز. [ ک ُ ] (اِ) کریج . کریچ . کریغ. (فرهنگ فارسی معین ). پر ریختن پرندگان . (برهان ). تولک و پر ریختن پرندگان خصوصاً باز و شاهین و چرغ . (ناظم الاطباء). عمل پر ریختن مرغان شکاری و جز آن در فصلی از سال . تولک کردن . (یادداشت مؤلف ). کریزه . کریج :...