کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کریم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کریم
لغتنامه دهخدا
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) حاج میرزا کریم امام جمعه نوه ٔ حاج میرزا جواد. از مجتهدان معروف تبریز در دوره ٔ قیام مشروطه خواهان است . رجوع به تاریخ مشروطیت ایران شود.
-
کریم
لغتنامه دهخدا
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) کریم شیره ای . نائب نقاره خانه و از دلقکهای زمان ناصرالدین شاه بود و رجال از ترس زبان او مبلغی به عنوان نعل بهای خرش به وی می دادند. رجوع به تاریخ رجال ایران مهدی بامداد ج 1 صص 396-397 شود.
-
کریم
لغتنامه دهخدا
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) کریم خان افغان . از سران سپاه نادر بود. هنگامی که نادرشاه میرزا محمدحسین شریفی حسینی را صاحب اختیار و حاکم فارس نمود، هفت هزار تن افغان وازبک و قزل باش از سپاهیان خود را با او روانه کرد وکریم خان سرکرده ٔ افغانهای اعزامی به شیرا...
-
کریم
لغتنامه دهخدا
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) کریمخان زند پسر ایناق . از طوایف لک بود. پس از فوت پدر با برادرش صادق خان بزرگ طایفه ٔ زند شد در 1162 هَ . ق . به سپاه ابراهیم خان ، برادرزاده ٔ نادرشاه پیوست ، چون ابراهیم به دست شاهرخ نوه ٔ نادر کشته شد کریمخان قدرتی یافت و سر...
-
کریم
لغتنامه دهخدا
کریم . [ ک َ ] (ع ص ) جوانمرد. بامروت . ج ، کُرَماء، کِرام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جوانمرد. (برهان ) : هر آن کریم که فرزند او بلاده بودشگفت باشد و او از گناه ساده بود. رودکی .احمد گفت : خداوند من حلیم و کریم است و اگرنی سخن به چوب و شمشی...
-
واژههای مشابه
-
کریم حاصله
لغتنامه دهخدا
کریم حاصله . [ ک َ ص ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه . کوهستانی و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کریم سقز
لغتنامه دهخدا
کریم سقز. [ ک َ س َق ْ ق ِ ](اِ مرکب ) قسمی گیاه است خودرو و در سواحل شبه جزیره ٔ کریمه که از آن کائوچو گیرند. (یادداشت مؤلف ).
-
کریم آباد
لغتنامه دهخدا
کریم آباد. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش زرند شهرستان ساوه . جلگه ای و معتدل است و 251 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
کریم آباد
لغتنامه دهخدا
کریم آباد. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از توابع کلاردشت ناحیه ٔ کلارستاق مازندران . (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 146).
-
کریم آباد
لغتنامه دهخدا
کریم آباد. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهات استرآبادرستاق ناحیه ٔ استرآباد. (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 170).
-
کریم آباد
لغتنامه دهخدا
کریم آباد. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان افشاریه ٔ ساوجبلاغ شهرستان کرج . جلگه و معتدل است و 144 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
کریم آباد
لغتنامه دهخدا
کریم آباد. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. جلگه ای و معتدل است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کریم آباد
لغتنامه دهخدا
کریم آباد. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر. جلگه ای و معتدل است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کریم آباد
لغتنامه دهخدا
کریم آباد. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چولائی خانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سردسیر است و 665 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).