کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرگ اسپر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرگ اسپر
لغتنامه دهخدا
کرگ اسپر. [ ک َ اِ پ َ ] (اِ مرکب ) سپر از پوست کرگ . این کلمه را ولف در فهرست شاهنامه گُرگ اسپر خوانده و غلط است . (یادداشت مؤلف ) : ببارید تیر از کمان سران به روی اندر آورده کرگ اسپران .فردوسی .
-
واژههای مشابه
-
کرگ افکن
لغتنامه دهخدا
کرگ افکن . [ ک َ اَ ک َ ] (نف مرکب ) افکننده ٔ کرگ . شکارکننده ٔ کرگدن . مجازاً دلیر و پهلوان : امیر یوسف کرگ افکن است و شیرکش است ز کرگ و شیر بجان رسته بود رستم زال .فرخی .
-
کرگ پیکر
لغتنامه دهخدا
کرگ پیکر. [ ک َ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) دارای پیکره و نقش کرگدن : بر آن کوه فرخ برآمد ز پست یکی کرگ پیکر درفشی به دست . فردوسی .|| قوی و تناور چون کرگدن .
-
کرگ گیر
لغتنامه دهخدا
کرگ گیر. [ ک َ ] (نف مرکب ) کرگ گیرنده . شجاع . (یادداشت مؤلف ) : جز تو نگرفت کرگ را به کمندای ترا میر کرگ گیر لقب .فرخی .
-
جستوجو در متن
-
اسپر
لغتنامه دهخدا
اسپر. [ اِ پ َ ] (اِ) سپر. جُنّه . (برهان ). تُرس . مجن ّ. جَوب . فَرْض . مِجْنَب . دَرَق : بر او گردن ضخم چون ران پیل کف پای او گرد چون اسپری . منوچهری .پیش این فولاد بی اسپر میاکز بریدن تیغ را نبود حیا. مولوی .اسپری باشم گَه ِ تیر خدنگ . مولوی .- ک...
-
تگرگ
لغتنامه دهخدا
تگرگ . [ ت َ گ َ ] (اِ) ژاله و یخچه باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). ژاله که به هندی اولا گویند و در سراج نوشته تگرگ بمعنی آب بسته که از آسمان بارد و بعضی ژاله نوشته و ژاله بمعنی شبنم نیز دیده شده . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). ژاله . (صحاح الفرس )...