کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرکر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرکر کردن
لغتنامه دهخدا
کرکر کردن . [ ک ِ ک ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) خندیدن نه به حد. (یادداشت مؤلف ). || با حداقل درآمد زیستن . با اقل معاش ساختن .
-
واژههای مشابه
-
قلعه کرکر
لغتنامه دهخدا
قلعه کرکر. [ ق َ ع َ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد، واقع در 68هزارگزی شمال باختری مشهد و 5هزارگزی شمال شوسه ٔ مشهد به قوچان . موقع جغرافیایی آن جلگه ومعتدل است . سکنه ٔ آن 50 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ...
-
کرکر و هرهر
لغتنامه دهخدا
کرکر و هرهر. [ ک ِ ک ِ رُ هَِ هَِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )خنده نه به حد اعتدال . (یادداشت مؤلف ). خنده ٔ نامعتدل و ممتد اما فروتر از قهقهه . رجوع به کرکر شود.
-
هرهر و کرکر
لغتنامه دهخدا
هرهر و کرکر. [ هَِ هَِ ک ِ ک ِ ] (اِ صوت مرکب ) خنده ٔ ممتد و بیجا.
-
جستوجو در متن
-
کروکر خندیدن
لغتنامه دهخدا
کروکر خندیدن . [ ک ِرْ رُ ک ِ خ َدی دَ ] (مص مرکب ) خندیدن به صدای بلند. کره زدن . خندیدن به آواز بلند و به اتصال . هرهر و کرکر کردن .
-
هرهر
لغتنامه دهخدا
هرهر. [ هَِ هَِ ] (اِ صوت ) نام آواز خنده ٔ ممتد، آهسته تر از قهقهه . (یادداشت به خط مؤلف ).ترکیب ها:- هرهر خندیدن . هرهر کردن . هرهر و کرکر. (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به این ترکیبات در جای خود شود.
-
کرکرة
لغتنامه دهخدا
کرکرة. [ ک َ ک َ رَ ] (ع مص ) بارها برگردانیدن کسی را و چندین بار عود دادن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوفتن دانه را و شکستن آن را و پاک کردن . || خندیدن .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برگردانیدن باد ابر را. (منتهی ال...
-
فریاد جستن
لغتنامه دهخدا
فریاد جستن . [ ف َرْ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) استغاثه کردن . دادخواستن . تظلم . دادخواهی . (یادداشت مؤلف ) : چو بیچاره گشتند و فریاد جستندبر ایشان ببخشود یزدان کرکر (؟) دقیقی .از او فریاد جست و عذرها خواست . (مجمل التواریخ و القصص ). رجوع به فریاد شود.
-
بخشودن
لغتنامه دهخدا
بخشودن . [ ب َ دَ ] (مص ) رحم و شفقت کردن . (برهان قاطع). شفقت آوردن . (شرفنامه ٔ منیری ). رحم کردن . (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). ترحم . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار). رحمة. رحم . (تاج المصاد...