کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرچک
لغتنامه دهخدا
کرچک . [ ک َ چ َ ] (اِ) اسم ترکی خروع است . (فهرست مخزن الادویه ). دانه ٔ بید انجیر. (ناظم الاطباء). بید انجیر. خِروَغ . (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ). گیاهی است از تیره ٔ فرفیون ها که یکساله است و دارای برخی گونه های پایا می باشد گونه های پای...
-
کرچک
لغتنامه دهخدا
کرچک . [ ک َ چ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش بلده در آمل مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 151).
-
واژههای مشابه
-
کرچک لاریجان
لغتنامه دهخدا
کرچک لاریجان . [ ک َ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل . دشت ، معتدل و مرطوب است و 205 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کرچک نوائی
لغتنامه دهخدا
کرچک نوائی . [ ک َ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل . دشت ، معتدل و مرطوب است و 105 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
جستوجو در متن
-
قشاق
لغتنامه دهخدا
قشاق . [ ق َ ] (ع اِ) بیدانجیر. || کرچک . (ناظم الاطباء).
-
ارند
لغتنامه دهخدا
ارند. [ اَ رَ ] (اِ) بهندی درخت خروع است . (فهرست مخزن الادویه ). کرچک . ارندی .
-
ارندی
لغتنامه دهخدا
ارندی .[ ] (اِ) بهندی خروع [کرچک ] است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). حب ّ درخت خروع . (فهرست مخزن الادویة). اَرَنْد.
-
طاریقه
لغتنامه دهخدا
طاریقه . [ ق َ ] (ع اِ)وند. (فهرست مخزن الادویه ). دانه ای است شبیه به بیدانجیر که کرچک هندی و باتو و بتازی حَب السلاطین نیز گویند. (فرهنگ ناظم الاطباء). رجوع به کرچک هندی شود. به یونانی تخمی است که آن را به عربی ، حَب الخطائی و حَب السلاطین خوانند و...
-
گنجاله
لغتنامه دهخدا
گنجاله . [گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) در تکلم مردم قزوین ، تفاله ٔ کرچک که بعد از گرفتن روغن باقی ماند. (فرهنگ نظام ). این کلمه در برخی دیگر از شهرهای ایران به کار می رود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد.[ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نام کوهی به بحر قلزم و مردم آنجا را زراعت و حیوان شیرده نباشد، و غذای آنان منحصر به دانه ٔ کرچک و ماهی است . (از مراصدالاطلاع ).
-
حب السلاطین
لغتنامه دهخدا
حب السلاطین . [ ح َب ْ بُس ْ س َ ] (ع اِ مرکب ) دَند. کرچک هندی . صاحب اختیارات بدیعی در دند گوید حب خطائی است .
-
پیه سوز
لغتنامه دهخدا
پیه سوز. (اِ مرکب ) پایه ٔ چراغی از سفال یا از مس و امثال آن که پیه یا روغن کرچک یا بزرک در آن ریختندی با فتیله ای از پنبه . پایه ٔ مسین و برآن چراغی سفالین و درآن چراغ روغن کرچک یا بزرک و پلیته ای که بشب می افروختند. ظرفی که در آن پیه سوزند. (آنندرا...
-
بیدانجیر
لغتنامه دهخدا
بیدانجیر. [ اَ ] (اِ مرکب ) در اصل بادانجیر بمعنی شکافته و شکسته ٔ باد چون چوبش کمال نازک باشد از شدت باد شکسته میشود. (از غیاث ). بوته ٔ کرچک . (جهانگیری ). درختی است که در عرف هند «آرند» خوانند و روغنش در امراض بلغمی مستعمل . (آنندراج ). کرچک و طمر...