کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کره برآوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کره رو
لغتنامه دهخدا
کره رو. [ ک َ رَ رَ / رُو ] (اِ) در تداول مردم قزوین ؛ نوعی انگور. (یادداشت مؤلف ).
-
کره رود
لغتنامه دهخدا
کره رود. [ ک َ رَ ] (اِخ ) قصبه ای است میان اصفهان و همدان و ظاهراً کرج ابودلف همین قصبه است . (یادداشت مؤلف ). مغولان آن را ترکان موران گویند. (تاریخ غازانخان چ اروپا ص 73) : در نواحی کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدین قیماز والی اصفهان و ...
-
کره زده
لغتنامه دهخدا
کره زده . [ ک َ رَ/ رِ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) متکرج . سفیدک زده . کپک زده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کره و کره زدن شود.
-
کره سنی
لغتنامه دهخدا
کره سنی . [ ک ُ رِ س ُن ْ نی ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه ٔ بخش سلماس شهرستان خوی که در شمال بخش واقع شده است . حدود آن : از شمال به دهستان رهال و قطور، از جنوب به چهریق و حومه ٔ سلماس ، از خاور به حومه ٔ سلماس و از باختر به مرز ایران و ترکی...
-
کره سیاه
لغتنامه دهخدا
کره سیاه . [ ک ُرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بهبهان . 168 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کره کاب
لغتنامه دهخدا
کره کاب . [ ک ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیلاب اندیمشک . کوهستانی و گرمسیر است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کره گه
لغتنامه دهخدا
کره گه . [ ک ُ رَ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کره گیری
لغتنامه دهخدا
کره گیری . [ ک َ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل گرفتن کره (مسکه ) از شیر یا دوغ . (یادداشت مؤلف ).
-
کره گیری
لغتنامه دهخدا
کره گیری . [ ک ُرْ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل گرفتن کره از مادیان . کره گرفتن . کره کشی کردن .
-
کره نای
لغتنامه دهخدا
کره نای . [ ک َرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کرنای . شیپور. بوق . (یادداشت مؤلف ). کارنا. کرنا. (فرهنگ فارسی معین ) : برآمد خروشیدن کرنای دم نای سرغین و هندی درای . فردوسی .رجوع به کرنا و شیپور شود.
-
کره یا
لغتنامه دهخدا
کره یا. [ ] (اِخ ) دهی است نوزده فرسخ میانه ٔ جنوب و مشرق فلاحی به فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
نیم کره
لغتنامه دهخدا
نیم کره . [ک ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) نصفی از کره ٔ زمین : نیم کره ٔ شمالی . نیم کره ٔ جنوبی .- نیم کره ٔ مغز ؛ هر یک از دو قسمت چپ و راست مغز. (لغات فرهنگستان ).
-
هفت کره
لغتنامه دهخدا
هفت کره . [ هََ ک ُرَ / رِ ] (اِ مرکب ) هفت آسمان را گویند. (برهان ).
-
ده کره
لغتنامه دهخدا
ده کره . [ دِه ْ ک ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در پنج هزارگزی شمال باختری شیراز. سکنه ٔ آن 1216 تن . آب آن از قنات و نهر عظیم تأمین می شود. راه آن فرعی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
شال کره
لغتنامه دهخدا
شال کره . [ ] (اِ مرکب ) به لغت دیلمی دلدل است . (فهرست مخزن الادویه ). شال کشی .