کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرنش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرنش کردن
لغتنامه دهخدا
کرنش کردن . [ ک ُ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعظیم کردن . سر فرودآوردن . خم شدن به قصد تعظیم وتکریم . رکوع . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کرنش شود.
-
جستوجو در متن
-
بخاک افتادن
لغتنامه دهخدا
بخاک افتادن . [ ب ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) پیشانی به خاک مالیدن . به زمین افتادن . || تعظیم و تکریم کردن . اظهار عبودیت کردن . تسلیم شدن . سجده کردن . کرنش کردن .
-
اولجامیشی
لغتنامه دهخدا
اولجامیشی . [ اُ ] (ترکی ، اِ) اولجامشی .- اولجامیشی کردن ؛ تعظیم و کرنش کردن : در آن منزل امیر ارغون با عموم اکابر و اعیان و صدور خراسان برسید و اولجامیشی کردند. (رشیدی ).
-
دست بوسه
لغتنامه دهخدا
دست بوسه . [ دَ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) بوسه ٔ دست . بوسه که بر دست دهند مهتری را.- دست بوسه کردن ؛ بوسیدن دست . خدمت کردن . کهتری و کرنش کردن : بلیس کرد ورا دستبوسه و شاباش نشست پیش وی اندر بحرمت و تعظیم .سوزنی .
-
تعظیم کردن
لغتنامه دهخدا
تعظیم کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توقیر نمودن و احترام کردن . (ناظم الاطباء). بزرگداشت . بزرگ داشتن : شاه دید او را و بس تعظیم کردمخزن زر را بدو تسلیم کرد. مولوی .|| سلام با کرنش کردن . (ناظم الاطباء). دوتا شدن به قصد تکریم و زمین بوس . و رجوع ب...
-
کورنش
لغتنامه دهخدا
کورنش . [کُرْ ن ِ ] (ترکی ، اِ) کرنش . خم شده سلام کردن . (غیاث ). نوعی از آداب که سلاطین را کنند و با کردن مستعمل است . (آنندراج ). سجده و تعظیم و تکریم و عبادت و ستایش و خم شده ستایش کردن و به خاک افتادن . (ناظم الاطباء). تعظیم . تکریم . سجده . به ...
-
جبین مالیدن
لغتنامه دهخدا
جبین مالیدن . [ ج َ دَ ] (مص مرکب )روی بر خاک نهادن . فروتنی و کرنش کردن : خوش آن مستی که چون بر آستان او جبین مالم گهی خاک درش بوسم گهی رو بر زمین مالم .فغانی شیرازی (از ارمغان آصفی ).
-
چربی نمودن
لغتنامه دهخدا
چربی نمودن . [ چ َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نرمی و ملایمت نشان دادن . چربی کردن . || تواضع و فروتنی نمودن . کرنش نمودن : زمین را ببوسید و چربی نمودبرآن مهتران آفرین برفزود. فردوسی .|| رفق و مدارا نمودن . || چاپلوسی و زبان بازی نمودن . رجوع به ...
-
زانو بر زمین نهادن
لغتنامه دهخدا
زانو بر زمین نهادن . [ ب َ زَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) کرنش کردن . (ناظم الاطباء). کنایه از نهایت مؤدب و متواضع بودن است . (مجموعه ٔ مترادفات ص 190) : نهادند زانو همه بر زمین برآمد فغان از یسار و یمین . هاتفی (از مجموعه ٔ مترادفات ).و رجوع به زانو ...
-
اطاعت
لغتنامه دهخدا
اطاعت . [اِ ع َ ] (ع مص ) مأخوذ از تازی ، فرمانبرداری . (ناظم الاطباء). فرمانبرداری کردن . (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 14). فرمان بردن . (آنندراج ). طاعت . فرمان کردن . فرمانبری . طوع . امتثال . انقیاد. || فروتنی و تواضع و تسلیم شدگی . || تفویض کردگ...
-
نماز کردن
لغتنامه دهخدا
نماز کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصلیة. (دهار). تسبیح . (تاج المصادر بیهقی ). نماز خواندن . نماز گزاردن . نماز گذاشتن . فریضه ٔ صلاة ادا کردن : باز منصور برخاست پس از آنکه او [ بومسلم خراسانی ] کشته شد دو رکعت نماز کرد. (تاریخ سیستان ). امیر محم...
-
چاپلوسی
لغتنامه دهخدا
چاپلوسی . (حامص ) تملق . چرب زبانی . خوشامدگویی . دُم لیسه . کرنش . ذَملَقه ، چاپلوسی و با همدیگر نرمی نمودن . مَلِق ، چاپلوسی و دوستی و نرمی بسیار کردن و به زبان بخشیدن نه به دل . (منتهی الارب ) : بر درگاه پادشاه چاپلوسی و چرب زبانی کردن . (کلیله ود...
-
نیم خیز
لغتنامه دهخدا
نیم خیز. (نف مرکب ) نیم راست . درست راست نشده . (ناظم الاطباء). حالت بین نشسته و خاسته . که به عزم برخاستن از جایش حرکتی کرده است و کاملاً برنخاسته است . || سبزه ای که تکانی به خاک داده است دمیدن و بالیدن را. || نوخاسته . تازه پدید آمده : تازگیش را ک...
-
خدمت کردن
لغتنامه دهخدا
خدمت کردن . [ خ ِ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بندگی کردن . چاکری کردن . نوکری کردن . زاوری کردن . زیر دست کسی کار کردن . خدمة. نصافه .تعطیه . قتو. اقتواء. (تاج المصادر بیهقی ) : و این بایتکین بجای است مردی جلد و کاری و سوار و بشورانیدن همه ٔ سلاحها استاد...