کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرنا زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرنا زدن
لغتنامه دهخدا
کرنا زدن . [ ک َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نواختن کرنا. دمیدن در کرنا.
-
واژههای مشابه
-
شیخ کرنا
لغتنامه دهخدا
شیخ کرنا. [ ش َ ک َ ] (اِخ ) یکی از دلقکهای عهد ناصرالدین شاه . فوت 1331 هَ . ق . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
وراجی
لغتنامه دهخدا
وراجی . [ وِرْ را ] (حامص ) هرزه و لاف زدن و به هندی بک بک کرنا. (آنندراج از سفرنامه ٔ شاه ایران ). || در تداول پرگویی و با کردن صرف شود : شغل خوبی زیر سر کن دخل دارجان بابا را به وراجی چکار؟ بهار (دیوان ج 2 ص 238 از فرهنگ فارسی معین ).- وراجی کردن ؛...
-
کرنای
لغتنامه دهخدا
کرنای . [ ک َ ] (اِ مرکب ) آلت شنیدن کران . (یادداشت مؤلف ). || کرنا. نای بزرگ که آن را می نوازند و این مبدل به خرنای است و خربمعنی بزرگ و کلان بسیار مستعمل است . (آنندراج ). نوعی از نفیر. (ناظم الاطباء). شیپور. بوق . بوق جنگی . (لغت شاهنامه ) : برف...
-
بازی کنان
لغتنامه دهخدا
بازی کنان . [ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال بازی کردن . مشغول بازی . بازی کننده . || بمجاز. خوشحال . مسرور. (ناظم الاطباء) : ابر بباغ آمده بازی کنان جامه ٔ خورشید نمازی کنان . نظامی .سنان بر سر موی بازی کنان به خون روی دشمن نمازی کنان . نظامی .به ...
-
گاودم
لغتنامه دهخدا
گاودم . [ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنچه بشکل دُم ِ گاو باشد : سیه چشم و بور ابرش و گاودم سیه خایه و تند و پولادسم . فردوسی [ در وصف رخش رستم ]. || نفیر. که برادر کوچک کرنا است و بعضی گویند کرنا است و به عربی بوق خوانند. (برهان ). نفیر که در جنگ نوازن...
-
دمیدن
لغتنامه دهخدا
دمیدن . [ دَ دَ ] (مص ) دم زدن و نفس کشیدن . (ناظم الاطباء). نفس کشیدن . (برهان ). نفس بیرون دادن . نفس زدن . (یادداشت مؤلف ): فح ، فحفحة؛ دمیدن در خواب .(منتهی الارب ). || نفخ . نفث . پف کردن . فوت کردن . نفس از میان دو لب غنچه کرده بیرون دادن چنان...
-
ساز
لغتنامه دهخدا
ساز. (اِ) آلت موسیقی . آنچه که نوازند مانند چنگ و عود و بربط و طنبور و قیچک و قانون و امثال آن . (از برهان ). نی و چنگ و هر چه بنوازند.(رشیدی ). چنگ . (شعوری ). آنچه میزنند مثل رباب و بربط و چغانه و امثال آن . (شرفنامه ٔ منیری ). چیزی که مطربان نوازن...