کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرفس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرفس
لغتنامه دهخدا
کرفس . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه . کوهستانی و سردسیر است و 2445 تن سکنه دارد. ایل شاهسون بغدادی در بهار به کوههای این ده می آید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
کرفس
لغتنامه دهخدا
کرفس . [ ک َ رَ ] (اِ) کلفس . کرسب . کرسف . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) . اجمود. (یادداشت مؤلف ). رستنیی باشد که از آن ترشی سازند یعنی در میان سرکه اندازند و خورند و گویند تخم آن شهوت مردان و زنان را برانگیزاند و از این جهت است که زنانی را که بچه شیر ده...
-
کرفس
لغتنامه دهخدا
کرفس . [ ک ُ ف ُ ] (ع اِ) پنبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قطن . (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
اصل کرفس
لغتنامه دهخدا
اصل کرفس . [ اَ ل ِ ک َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل الکرفس و کرفس شود.
-
باب کرفس
لغتنامه دهخدا
باب کرفس . [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی مرکز دهستان هنزا بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 25هزارگزی شمال باختری ساردوئیه ، 5هزارگزی شمال راه مالرو بافت - ساردوئیه . کوهستانی ، سردسیر، سکنه ٔ آن 100 تن است و آب از رودخانه میباشد. محصول آن غلات ، حبوبات و شغل ...
-
جستوجو در متن
-
کریونش
لغتنامه دهخدا
کریونش . [ ک َ ن َ] (اِ) گونه ای کرفس که به آن کرفس آبی گویند. کرنونش . کرنینش . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرفس شود.
-
کلفس
لغتنامه دهخدا
کلفس . [ ک َ ل َ ] (اِ) کرفس . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کرفس شود.
-
کرسپ
لغتنامه دهخدا
کرسپ . [ ک َ رَ ] (اِ) کرفس . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرفس شود.
-
کرفشا
لغتنامه دهخدا
کرفشا. [ ک َ رَ ] (اِ) کرفس . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرفس شود.
-
فطراسالیون
لغتنامه دهخدا
فطراسالیون . [ ف ُ ] (معرب ، اِ) بلغت یونانی تخم کرفس باشد چه فطرا به معنی تخم و سالیون کرفس کوهی است و بعضی گویند نوعی از سماروغ است . (آنندراج ) (از برهان ). تخم کرفس رومی . (ترجمه ٔصیدنه ). تخم کرفس کوهی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
یخصص
لغتنامه دهخدا
یخصص . [ ی َ ص ِ ] (اِ) قسمی از کرفس کلان .(ناظم الاطباء). کرفس مشرقی عظیم . (یادداشت مؤلف ).
-
سمورینون
لغتنامه دهخدا
سمورینون . [ س َ ] (معرب ، اِ) کرفس بری . (بحرالجوهر). کرفس دشتی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
عمرد
لغتنامه دهخدا
عمرد. [ ع َ رُ ] (ع اِ) رستنیی باشد که کرفس گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). کرفس . (ناظم الاطباء).