کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرشمه باز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرشمه باز
لغتنامه دهخدا
کرشمه باز. [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) آنکه کرشمه کند. معشوقی که غمزه آرد. (فرهنگ فارسی معین ). بکاربرنده ٔ ناز و کرشمه : داری تو کرشمه باز سرمست سررشته ٔ هجر و وصل در دست .ابوالفیض فیاضی (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
کرشمة
لغتنامه دهخدا
کرشمة. [ ک َ ش َ م َ ] (ع اِ) روی . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). رخسار. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). وجه . یقال : قبح اﷲ کرشمته . (اقرب الموارد).
-
کرشمه کردن
لغتنامه دهخدا
کرشمه کردن . [ ک ِ رِم َ / م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غنج . تغنج . (منتهی الارب ). تدلل . نازیدن . (یادداشت مؤلف ). به چشم و ابرو اشارت کردن . غمزه زدن . (فرهنگ فارسی معین ) : لطف تو با عروس جهان یک کرشمه کردزآن یک کرشمه این همه غنج و دلال یافت . خواجه...
-
کرشمه پردازی
لغتنامه دهخدا
کرشمه پردازی . [ ک ِ رِ م َ / م ِ پ َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت و عمل کرشمه پرداز. کرشمه بازی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرشمه بازی شود.
-
کرشمه داری
لغتنامه دهخدا
کرشمه داری . [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت کرشمه دار. کرشمه بازی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرشمه بازی شود.
-
کرشمه ریزی
لغتنامه دهخدا
کرشمه ریزی . [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) عمل کرشمه ریز. کرشمه بازی . (فرهنگ فارسی معین ) : کرشمه ریزیت از حد گذشت بر دلهاکرشمه زار ترا من چه چاره خواهم کرد. محمد عرفی (از آنندراج ).رجوع به کرشمه بازی شود.
-
کرشمه زار
لغتنامه دهخدا
کرشمه زار. [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) محل کرشمه . (فرهنگ فارسی معین ). جای ناز و کرشمه : جواب آن غزل است این که طالبا گفته ست کنار و جیب نگه را کرشمه زار کند. ارادت خان واضح (از آنندراج ).کرشمه ریزیت از حد گذشت بر دلهاکرشمه زار ترا من چه چاره خو...
-
کرشمه سنج
لغتنامه دهخدا
کرشمه سنج . [ ک ِ رِ م َ / م ِ س َ ] (نف مرکب ) آنکه کرشمه ٔ معشوقان و دیگران سنجد. هدف کرشمه . (فرهنگ فارسی معین ) : به صوفیانه ادایی که سر زد از لب ماکرشمه سنج کنایات این و آن گشتیم .طالب آملی (از آنندراج ).
-
کرشمه طرازی
لغتنامه دهخدا
کرشمه طرازی . [ ک ِ رِ م َ / م ِ طِ / طَ ] (حامص مرکب ) عمل کرشمه طراز. کرشمه بازی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرشمه بازی شود.
-
کرشمه کن
لغتنامه دهخدا
کرشمه کن . [ ک ِ رِ م َ / م ِ ک ُ ] (نف مرکب ) کرشمه کننده . غمزه کننده . آنکه کرشمه بکار برد. (فرهنگ فارسی معین ) : نر و ماده (کبوتران ) کاوان ابر یکدگربه کشی کرشمه کن و جلوه گر.(گرشاسب نامه . از فرهنگ فارسی معین ).
-
کرشمه کنان
لغتنامه دهخدا
کرشمه کنان . [ ک ِ رِ م َ / م ِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) غمزه کنان . نازکنان : جمالی چو در نیمروز آفتاب کرشمه کنان نرگسی نیم خواب .نظامی .
-
کرشمه ناک
لغتنامه دهخدا
کرشمه ناک . [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) با کرشمه و ناز : معشوقه ای داشت موزون و کرشمه ناک . (سندبادنامه ص 102).نیست توجهش بکس تا چه ادای زشت شدباعث سرگرانی شوق کرشمه ناک ما.طالب آملی (از آنندراج ).
-
کرشمه و ناز
لغتنامه دهخدا
کرشمه و ناز. [ ک ِ رِ م َ / م ِ وُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) غنج و دلال . ناز و کرشمه : پری نهفته رخ و دیو در کرشمه و نازبسوخت عقل ز حیرت که این چه بوالعجبی است . حافظ.رجوع به کرشمه و به ناز شود.