کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرسان
لغتنامه دهخدا
کرسان . [ ک ِ ] (اِ) به لغت هندی مزارع و زراعت کننده را گویند. (برهان ) (انجمن آرا). مصحح برهان نوشته که کرسان لفظ هندی بمعنی کشاورز است که آن را کسان نیز گویند و آن مرادف و مشتق است از لفظ سنسکریت که کِرشِمان باشد بمعنی خداوند زراعت چه کرش بمعنی زرا...
-
کرسان
لغتنامه دهخدا
کرسان . [ک َ ] (اِ) ظرفی باشد مدور و صندوق مانند که از گل یااز چوب سازند و نان و حلوا و میوه و امثال آن در آن گذارند. (برهان ) (جهانگیری ). کارسان . چاشدان . (جهانگیری ) (انجمن آرا). چاشکدان . (انجمن آرا) : نه نان حنطه به کرسان نه آب گرم به خنب نه گو...
-
جستوجو در متن
-
کارسان
لغتنامه دهخدا
کارسان . (اِ مرکب ) ظرفی باشد مانند صندوقی مدور که از چوب و گل سازند و نان و حلوا و امثال آن را در میان آن بنهند و آن را کرسان و چاشدان [ و چاشکدان ] هم خوانند . (جهانگیری ) (آنندراج ). یک نوع ظرفی چوبین و یا گلین مانا بصندوق که در آن نان و حلوا و جز...
-
کندوک
لغتنامه دهخدا
کندوک . [ ک ُ ] (اِ) ظرفی باشد از گل مانند خم بزرگی که غله در آن کنند. و معرب آن کندوج است . (برهان ) (آنندراج ). آوند گلین فراخ که در آن غله ریخته نگه دارند. (ناظم الاطباء). کندو. (جهانگیری ) : ببیند سال قحط سخت درویش توانگر راهم از گندم تهی کندوک و...
-
چاشدان
لغتنامه دهخدا
چاشدان . (اِ مرکب ) چاشتدان . چاشکدان . ظرفی باشد که نان و خوردنی در آن میان گذارند. (برهان ). ظرفی که در آن نان گذارند. (فرهنگ ناصری ). ظرفی که از طعام چاشت در آن نهند. (آنندراج ). ظرفی را گویند که نان در میان او گذارند. کرسان . (فرهنگ جهانگیری ). ج...
-
کندو
لغتنامه دهخدا
کندو.[ ک َ / ک ُ ] (اِ) ظرفی را گویند مانند خم بزرگی که آن را از گل سازند و پر از غله کنند و معرب آن کندوج باشد. (برهان ) (از جهانگیری ). خم بزرگ که از گل سازند و در آن غله کنند. (غیاث ). ظرف بزرگ گلین که در آن غله کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). کندوج...
-
کرم
لغتنامه دهخدا
کرم . [ ک َ ] (ع اِ) درخت انگور. (از برهان ) (ناظم الاطباء). تاک . رز. واحد آن کرمة است . (از منتهی الارب ). عنب . (از اقرب الموارد). رز. مو. مَیوانه . (یادداشت مؤلف ). ج ، کُروم . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به فارسی تاک و رز و ماو نامند. بستانی...