کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرس
لغتنامه دهخدا
کرس . [ ک ِ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای یمامه . (از معجم البلدان ).
-
کرس
لغتنامه دهخدا
کرس . [ ک ِ ] (ع اِ) خانه های مردم مجتمع و فراهم آمده ٔ درهم پیوسته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گروهی از مردم . ج ، اَکراس . جج ، اَکارِس . (منتهی الارب ). جماعت از هرچه باشد. ج ، اکراس . جج ، اکارس ، اکاریس . (از اقرب الموارد). || خانه ای...
-
کرس
لغتنامه دهخدا
کرس . [ ک ُ ] (اِخ ) جزیره ای است در دریای مدیترانه ٔ مرکزی در مغرب شبه جزیره ٔ ایتالیا، مساحت آن 8722 کیلومتر مربع و نزدیک به 300هزار تن جمعیت دارد. پایتخت آن آژاکسیو و از شهرهای مهم آن باستیا و کرت و سارتن را می توان نام برد.
-
کرس
لغتنامه دهخدا
کرس . [ ک ُ رَ ] (اِ) چرک و شوخ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). چرک و ریم اندام باشد و بعضی به ضم اول و ثانی دانسته اند. (از برهان ).ریم و چرک بر تن و جامه . (صحاح الفرس ) : سر بتاب از حسد وگفته ٔ پر مکر و فریب برکش از گردنت این جامه ٔ پر کرس و کریب . ناصرخ...
-
واژههای همآوا
-
کرص
لغتنامه دهخدا
کرص . [ ک َ ] (ع مص ) کریص . کوبیدن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و گفته اند فشردن با دست و منه : الکریص من الطراثیت یدق فیکرص بالید؛ ای یعصر. (از اقرب الموارد). آمیختن چیزی را. (ناظم الاطباء). آمیختن خرما را. (از اقرب الموارد). با خرما آمیختن ...
-
کرث
لغتنامه دهخدا
کرث . [ ک َ ] (ع مص ) دشوار شدن اندوه بر کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). سخت شدن اندوه بر کسی وبر وی مشقت رسیدن . (از اقرب الموارد). و قال الاصمعی لایقال کرثه بل اکرثه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اندوهگین کردن . (المصادر زوزنی )...
-
جستوجو در متن
-
اکراس
لغتنامه دهخدا
اکراس . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کِرس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج ِ کرس ، به معنی خانه های مردم مجتمع و فراهم آمده و درهم پیوسته . (آنندراج ). و رجوع به کرس شود.
-
لوری
لغتنامه دهخدا
لوری . (اِخ ) نام کرسی بخش کرس از ولایت باستیا. دارای 1525تن سکنه .
-
کالوی
لغتنامه دهخدا
کالوی . [ کال ْ ] (اِخ ) بندری است در جزیره ٔ کرس که مرکز ایالتی همان جزیره است و دو هزار تن سکنه دارد.
-
گولو
لغتنامه دهخدا
گولو. [ گ ُ ل ُ ] (اِخ ) نام بزرگترین رود کرس است ، که در بیست کیلومتری باستیا از بین میرود. درازای آن 75هزار گز میباشد.
-
سارولا - کارکپینو
لغتنامه دهخدا
سارولا - کارکپینو. [ رُ ک ُ ن ُ ](اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است در فرانسه ، کرسی کانتن کرس در آرندیسمان آژاکسیو .
-
ساری درسینو
لغتنامه دهخدا
ساری درسینو. [ دُ ن ُ ] (اِخ ) کرسی کانتن کرس . در آرندیسمان آژاکسیو، در کشور فرانسه .
-
سانتاماریاسیشه
لغتنامه دهخدا
سانتاماریاسیشه . [ ش ِ ] (اِخ ) حاکم نشین کرس بخش آژاکسیو دارای 730 تن سکنه . مرکز آبهای طبی و معدنی است .