کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرد زنگنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرد زنگنه
لغتنامه دهخدا
کرد زنگنه . [ ک ُ دِ زَ گ َ ن َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جانکی گرمسیر ایل چهارلنگ بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
واژههای مشابه
-
کل کرد
لغتنامه دهخدا
کل کرد. [ ک َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان تمین است که در بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کرد شول
لغتنامه دهخدا
کرد شول . [ ] (اِخ ) دهی است در چهار فرسنگ و نیمی مشرق آسپاس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کرد شول
لغتنامه دهخدا
کرد شول . [ ک ُ دِ ] (اِخ ) دهی است یک فرسنگ و نیم میانه ٔ جنوب و مغرب مرغاب . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کرد شولی
لغتنامه دهخدا
کرد شولی . [ ک ُ دِ ] (اِخ ) طایفه ای است از طوایف قشقائی . (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 81).
-
کرد فناخسره
لغتنامه دهخدا
کرد فناخسره . [ ک َ دُ ف َن ْنا خ ُ رَ ] (اِخ ) شهری است در نیم فرسنگی شیراز از بناهای ملک عضدالدولة ابوشجاع بن رکن الدین ابی الحسن علی بن بویه . این پادشاه بر رودی که از میان شهر می گذردسدی بسته و آب را در نهری به سوی این شهر از مسیر یک روزه راه جار...
-
کرد ملایعقوب
لغتنامه دهخدا
کرد ملایعقوب . [ ک ُدِ م ُل ْ لا ی َ ] (اِخ ) رجوع به کرد شاه رودبار شود.
-
فراخ کرد
لغتنامه دهخدا
فراخ کرد. [ ف َ ک َ ] (ص مرکب ) فراخ کرت . رجوع به فراخ کرت شود.
-
ینگجه کرد
لغتنامه دهخدا
ینگجه کرد. [ ی ِ گ ِ ج َ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند، واقع در 44هزارگزی شمال باختری مرند، با 228 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
حسین کرد
لغتنامه دهخدا
حسین کرد. [ ح ُ س َ ن ِ ک ُ ] (اِخ ) شبستری . پهلوان داستانی است که به نام «حسین کرد» معروف شده است . او در آن داستان دست پرورده ٔ حسن بیدآبادی و مسیح دکمه بند تبریزی خوانده شده است . این داستان وقایعی در دوره ٔ صفوی رانشان میدهد و مکرراً در هند و ای...
-
حسین کرد
لغتنامه دهخدا
حسین کرد. [ ح ُ س َ ن ِ ک ُ ] (اِخ ) ملک حسین خان فعله گری . درگذشته ٔ 1300 هَ . ق . دیوان شعر به لهجه ٔ کردی دارد. (ذریعه ج 9 ص 252). و شاید همان عالی کردستانی باشد. (ذریعه ج 9 ص 677).
-
ده کرد
لغتنامه دهخدا
ده کرد. [ دِه ْ ک ُ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان والانجرد شهرستان بروجرد. واقع در 20هزارگزی جنوب بروجرد. دارای 1221 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
روان کرد
لغتنامه دهخدا
روان کرد. [ رَ ک ِ ] (اِ مرکب ) ملکوت چنانکه کی آباد بمعنی جبروت است . (از برهان قاطع). از لغات دساتیری است ، در فرهنگ دساتیر آمده : روان گرد به کسر کاف فارسی ، شهر روان که افلاک باشند و عالم ملکوت . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و رجوع به روان گر...
-
زاویه ٔ کرد
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ کرد. [ ی َ ی ِ ک ُ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان کیوی از بخش سنجید شهرستان هروآباد. واقع در 14هزارگزی شمال مرکزی بخش کیوی و 10هزارگزی راه شوسه ٔ هروآباد به اردبیل . منطقه ٔ آن کوهستانی و معتدل و مرکز سکنای ایل شادلو است و سکنه ٔ آن 532 تن اند ک...