کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کردگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کردگر
لغتنامه دهخدا
کردگر. [ ک َ گ َ ] (اِ مرکب ) آلتی است آهنین با زنجیری و دسته که زارعین بدان مرزهای کرد را راست کنند. (یادداشت مؤلف ).
-
کردگر
لغتنامه دهخدا
کردگر. [ ک َ گ َ ] (ص مرکب ) عامل . فاعل . (ناظم الاطباء) (فهرست شاهنامه ٔ ولف ). مؤثر. (ناظم الاطباء).- کردگرنزدیک ؛ عامل بلاواسطه . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) خدا. ایزد. کردگار : نخست آفرین کرد بر کردگرکز او دید نیرو و بخت و هنر.فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
مؤثر
لغتنامه دهخدا
مؤثر. [ م ُ ءَث ْ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأثیر. گذارنده ٔ اثر و نشان . (از منتهی الارب ). اثر و نشان گذارنده . (آنندراج ). اثرکننده و در چیزی اثر و نشان گذارنده . هرآنچه تأثیر کند در چیزی و نشان و علامت گذارد در آن . کردگر. (ناظم الاطباء). تأث...