کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرخ
لغتنامه دهخدا
کرخ . [ ] (اِخ ) طایفه ای از ترکمنهای ساکن قره تپه ٔ گرگان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 103).
-
کرخ
لغتنامه دهخدا
کرخ . [ ک َ ] (اِ) خانه . بیت . عمارت . بنا. مسکن . (ناظم الاطباء).
-
کرخ
لغتنامه دهخدا
کرخ . [ ک َ ] (اِخ ) نام شهری است . (فهرست شاهنامه ٔ ولف ) : گزیده سپاهی ز گردان کرخ بفرمود تا با کمانهای چرخ .فردوسی .
-
کرخ
لغتنامه دهخدا
کرخ . [ ک َ ] (اِخ ) نام محله ای است و دهی در بغداد که شاپور ذوالاکتاف آن را بنا کرد. (برهان ). نام محله ای است از شهر بغداد و از آنجا بوده شیخ ابومحفوظ مشهور و معروف به کرخی بواب و مرید حضرت امام والامقام علی بن موسی الرضا (ع ). (از آنندراج ). نام م...
-
کرخ
لغتنامه دهخدا
کرخ . [ ک َ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است در ماوراءالنهر. (ناظم الاطباء).
-
کرخ
لغتنامه دهخدا
کرخ . [ ک َ رَ / ک َ رِ / ک ِ رِ ] (ص ) مخفف کرخت که بیحس و بی شعور و بی خبر شده باشد. (برهان )(آنندراج ). خدر. بی هوش . (ناظم الاطباء) : همیشه تا که بود زیف زشت و دخ نیکوبه لفظ لوتره گویان یاوه گوی کرخ ز چرخ باد همه شغل دشمنان تو زیف ز بخت باد همه ک...
-
واژههای مشابه
-
کرخ باجدا
لغتنامه دهخدا
کرخ باجدا. [ ک َ خ ِ ج َدْ دا ] (اِخ ) محله ای است به سُرَّمَن رای . (منتهی الارب ). گفته اند که همان کرخ سامرااست و گفته اند کرخ باجدا و کرخ جُدّان یکی است . واﷲاعلم . (از معجم البلدان ). رجوع به کرخ سامرا شود.
-
کرخ بصره
لغتنامه دهخدا
کرخ بصره . [ ک َ خ ِ ب َ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است در رستاق اعلای بصره و اکنون باقی است و خراب گونه ای است . (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.
-
کرخ بغداد
لغتنامه دهخدا
کرخ بغداد. [ ک َ خ ِ ب َ ] (اِخ ) محله ای است در بغداد. (از معجم البلدان ). رجوع به کرخ شود.
-
کرخ خوزستان
لغتنامه دهخدا
کرخ خوزستان . [ ک َ خ ِ خو زِ ] (اِخ ) دهی است معروف و یقال کرخة. (منتهی الارب ). شهری است در خوزستان و اکثر گویند کرخه است . (از معجم البلدان ).
-
کرخ زراه
لغتنامه دهخدا
کرخ زراه . [ ک َ زَ ] (اِ) پیاده که مقابل سوار است . (برهان ) (آنندراج ). کرخ زرده . (صحاح الفرس ). و من گمان میکنم که هر دو مصحف است . (یادداشت مؤلف ).
-
کرخ سامرا
لغتنامه دهخدا
کرخ سامرا.[ ک َ خ ِ م َرْ را ] (اِخ ) ناحیه ای است به دو فرسنگی سامره . (از نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 172). آن را کرخ فیروز گفته اند منسوب به فیروز پسر بلاش پسر قباد پادشاه و آن پیش از سامره بنا شده است و سامره را چون بنا نهادند به کرخ پیوست و...
-
کرخ طالقان
لغتنامه دهخدا
کرخ طالقان . [ ک َ خ ِ ل ِ ] (اِخ ) ولایتی است از توابعطالقان . (از نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 65).
-
کرخ عبرتا
لغتنامه دهخدا
کرخ عبرتا. [ ک َ خ ُع َ ب َ ] (اِخ ) به نهروان است . (از منتهی الارب ). عبرتا از نواحی نهروان است و محمدبن عبدالسلام عبرتی کرخی از کرخ عبرتا و خطیب آنجاست . (از معجم البلدان ).