کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کراجی
لغتنامه دهخدا
کراجی . [ ک ِ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) کرایه چی . کرایه دار. اجاره دار. || مزدور. اجیر. (ناظم الاطباء).
-
مستأجری
لغتنامه دهخدا
مستأجری . [ م ُ ت َءْ ج ِ ] (حامص ) مستأجر بودن . اجاره داری . کرایه داری . (ناظم الاطباء). || اجاره . کرایه . (ناظم الاطباء).
-
متکاری
لغتنامه دهخدا
متکاری . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) به کرایه گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که به کرایه میگیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تکاری شود.
-
مکتری
لغتنامه دهخدا
مکتری . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) به کرایه گیرنده . (آنندراج ). کرایه گیرنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتراء شود.
-
برطسة
لغتنامه دهخدا
برطسة. [ ب َ طَ س َ ] (ع مص ) شتران و خران به کرایه دادن و بر آن مزد گرفتن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). چارپای به کرایه دادن . (یادداشت مؤلف ).
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک َ ری ی ] (ع ص ، اِ) خربنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مکاری و کرایه دهنده . ج ، اکریاء. (ناظم الاطباء). || به کرایه گیرنده . (منتهی الارب ). کرایه گیرنده . (ناظم الاطباء). || بسیار از هر چیزی . || یک نوع گیاهی و درختی که در ریگ روید. ...
-
کرا دادن
لغتنامه دهخدا
کرا دادن . [ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کرایه دادن : و از بازرگانان معتبر شنیدم که بسی سراهاست در مصر که در او حجره هاست برسم مستغل یعنی به کرا دادن . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ). و گفتند پنجاه هزار بهیمه ٔ زمینی باشد که هر روز زین کرده به کرا دهند. (...
-
کرای
لغتنامه دهخدا
کرای . [ ک ِ ] (از ع ، اِ) کرایه . وجه کرایه ٔ مال . (یادداشت مؤلف ) : خرج راه و نفقه و کرای ندارم . (تاریخ بخارا). خود را ملامت کردن ساخت و بدان قانع شد که کرای خر بر وی زیان نبود. (سندبادنامه ص 302). رجوع به کرایه ، کرا و کراء شود.
-
کری کش
لغتنامه دهخدا
کری کش . [ ک ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کرایه کش . مکاری . (یادداشت مؤلف ) : جواب گویم اگر پرسیم که آن خر کیست خری کری کش ابلیس و قوم لعنهمو. سوزنی .رجوع به کرایه کش و مکاری شود.
-
کراء
لغتنامه دهخدا
کراء. [ ک ِ ] (ع مص ) کرایه دادن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مُکاراة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به مکاراة، کرا و کرایه دادن شود.
-
سلاک
لغتنامه دهخدا
سلاک . [ س َ ] (اِ) شوشه ٔ زر و سیم که گداخته باشد و در ناوچه ٔ آهنی ریزند. (برهان ) (آنندراج ). شوشه ٔ طلا و نقره . (ناظم الاطباء) (غیاث ). || کرایه . (برهان ) (آنندراج ). کرایه و اجاره . (ناظم الاطباء).
-
اشتردار
لغتنامه دهخدا
اشتردار. [ اُ ت ُ ] (نف مرکب ) بمعنی شتربان . (آنندراج ). ساربان . || مالک شتررا نیز گویند. (آنندراج ). کسی که پرستاری شتر میکندو آنرا کرایه میدهد و از جائی بجائی بار میبرد و کرایه میگیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به شتردار شود.
-
انبارداری
لغتنامه دهخدا
انبارداری . [ اَم ْ ] (حامص مرکب ) عمل انباردار. (ناظم الاطباء). شغل انباردار. انباربانی . (یادداشت مؤلف ). || احتکار. حکره . (یادداشت مؤلف ). || کرایه ٔ انبار. کرایه ٔ کالای بانبار سپرده . (یادداشت مؤلف ).
-
چهارواداری
لغتنامه دهخدا
چهارواداری . [ چ َ / چ ِ هارْ ] (حامص مرکب ) کار چاروادار. عمل چاروادار. چارواداری . چهارپا به کرایه دادن . چهارپا داشتن . کرایه کشی . رجوع به چارواداری شود. || رفتاری خشن ودور از آداب در نشستن و خاستن و صرف غذا و جز آن .
-
چهاروادار
لغتنامه دهخدا
چهاروادار. [ چ َ / چ ِ هارْ ] (نف مرکب ) چاروادار که چهارپا به کرایه دهد. مکاری . کرایه کش . خربنده . آنکه اسب و خرو استر و قاطر و یابو به کرایه دهد. ستوربان . خرکچی . در تداول گناباد خراسان هم کسانی که چهارپا را به کرایه میدهند چهاروادار میگویند : و...