کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کدورة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کدورة
لغتنامه دهخدا
کدورة. [ ک ُ رَ ] (ع اِمص ) تیرگی . والکدرة فی اللون و الکدورة فی الماء و العین . (از منتهی الارب ). تیرگی و آلودگی و ناپاکی آب . (ناظم الاطباء). دردآلودگی . (یادداشت مؤلف ). مقابل صفا. (از آنندراج ). و رجوع به کدورت شود.
-
کدورة
لغتنامه دهخدا
کدورة. [ ک ُ رَ ] (ع مص ) تیره شدن و کذا کدر عیشه ، نقیض صفا و منه : خذ ما صفا و دع ماکدر. (از منتهی الارب ). نقیض صفاست و گفته اند کُدرَة در لون و کدورة در آب و چشم و کَدَر در همه ٔ موارد بکار رود. (از اقرب الموارد). کَدارَة. کُدور. (منتهی الارب ) (...
-
واژههای همآوا
-
کدورت
لغتنامه دهخدا
کدورت . [ ک ُ رَ ] (ع اِمص ) کدورة. تیرگی و آلودگی و ناپاکی آب . (ناظم الاطباء). آلودگی و ناپاکی .مقابل صفا و صفوت . (فرهنگ فارسی معین ) : داد صفاهان ز ابتدام کدورت گرچه صفا باشد ابتدای صفاهان . خاقانی .کدورت روز زلال شهادت آن را تیره نگرداند. (المعج...
-
جستوجو در متن
-
کدورات
لغتنامه دهخدا
کدورات . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کدورة. (ناظم الاطباء). تیرگیها : و کار آن ملک را از شوایب کدورات صافی گردانید. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به کدورت و کدورة شود.
-
کدارة
لغتنامه دهخدا
کدارة. [ ک َ رَ ] (ع مص ) کَدَر. کُدور. کُدورَة. کُدُر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). تیره شدن . (منتهی الارب ). رجوع به کدرة و کدورة و کدور و کدر شود.
-
کدرة
لغتنامه دهخدا
کدرة. [ ک ُ رَ ] (ع مص ) تیره شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کَدَر. کَدارَة. کُدور. کُدورَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به هر یک از مصادر فوق شود.
-
کدر
لغتنامه دهخدا
کدر. [ ک َ دَ ] (ع مص ) کَدارَة. کدور. کُدرَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تیره شدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). نقیض صفا. (از اقرب الموارد). تیره گشتن و زایل شدن صفای چیزی . (از ناظم الاطباء). و منه خذ ما صفا و دع ماکدر...
-
کدور
لغتنامه دهخدا
کدور. [ ک ُ ] (ع مص ) تیره شدن . (منتهی الارب ). نقیض صفا. کَدارَة. کُدورَة. کُدُر. کَدَر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مخفف کدورت نیز آمده مثل ضرورت و ضرور و در قاموس کدور را مصدر گفته است . (آنندراج ) : سحاب فضل تو آلودگان عصیان رابه آب توب...
-
کدرة
لغتنامه دهخدا
کدرة. [ ک ُ رَ ](ع اِمص ) تیرگی . کدورة. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تیرگی رنگ . (ناظم الاطباء).والکدرة فی اللون و الکدورة فی الماء و العین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به کَدَر شود.
-
برودت
لغتنامه دهخدا
برودت . [ ب ُ دَ ] (اِمص ) برودة. سردی . (غیاث ). خنکی . مقابل حرارت . مقابل گرمی : گفتم که از برودت ایام جای ساخت گفتا که از حرارت جنبش گزید فر. ناصرخسرو.جسم هوا رابوسیلت برودت ... فرستاد. (سندبادنامه ص 2). || کدورت و نقار. (ناظم الاطباء). سردی . بی...
-
کدورت
لغتنامه دهخدا
کدورت . [ ک ُ رَ ] (ع اِمص ) کدورة. تیرگی و آلودگی و ناپاکی آب . (ناظم الاطباء). آلودگی و ناپاکی .مقابل صفا و صفوت . (فرهنگ فارسی معین ) : داد صفاهان ز ابتدام کدورت گرچه صفا باشد ابتدای صفاهان . خاقانی .کدورت روز زلال شهادت آن را تیره نگرداند. (المعج...
-
حجرالکزک
لغتنامه دهخدا
حجرالکزک . [ ح َ ج َ رُل ْ ک َ زَ ] (ع اِ مرکب ) حجرالکلرک . صاحب تحفه گوید: سنگی است بسیار سفید و از هند و ساحل دریای آنجا خیزد و قبل از حکاکی با کدورت و بعد از آن شفاف و سفید میگردد شبیه بحجر سلوان . در آخر دوم سرد و خشک و رادع و جالی و جهت خفقان و...