کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کدخدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کدخدا
لغتنامه دهخدا
کدخدا. [ ک َخ ُ ] (اِ مرکب ) کدخدای . صاحب خانه باشد چه کد بمعنی خانه و خدا بمعنی صاحب ومالک آمده است . (برهان ) (از جهانگیری ) : به نزدیک مهمان شد آن پاک رای همی برد خوان از پسش کدخدای . فردوسی .خانه ٔ محمود را مسعود باید کدخدای خانه ٔ شیر عرین را ک...
-
واژههای مشابه
-
کدخدا ا
لغتنامه دهخدا
کدخدا ا. [ ک َ خ ُ اَ ل ْ لاه ] (اِخ )تیره ای از ایل بیرانوند از طوایف بالا گریوه و هرو در پیشکوه لرستان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 67).
-
کدخدا حسینی
لغتنامه دهخدا
کدخدا حسینی . [ ک َ خ ُ ح ُ س َ ] (اِ مرکب ) قسمی خربزه . (یادداشت مؤلف ). قسمی خربزه که در حوالی و اطراف تهران و ورامین کارند.
-
کدخدا شدن
لغتنامه دهخدا
کدخدا شدن . [ ک َ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زن گرفتن . تأهل کردن . بَضع. (یادداشت مؤلف ). شوهر شدن : چنان کودک نارسیده بجای یکی زن گزین کردو شد کدخدای . فردوسی . || با زن باکره آرمیدن شوی . (یادداشت مؤلف ).- کدخدا شدن داماد ؛ برداشتن شوی بکارت زن را...
-
کدخدا کردن
لغتنامه دهخدا
کدخدا کردن . [ ک َ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کدخدا قرار دادن . || داماد کردن . عریضه ٔ اخلاص آیین بخدمت اشرف نوشته چون در هرات پسرش را کدخدا می کرد طوی الوشی ارسال داشته بود. (عالم آرا از فرهنگ فارسی معین ).
-
کدخدا مردعلی
لغتنامه دهخدا
کدخدا مردعلی . [ ک َ خ ُ م َ ع َ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بیرانوند است از طوایف بالا گریوه و هرو در پیشکوه لرستان که با تیره ٔ کدخدا ملا اسداﷲ رویهم 70 خانوارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 67).
-
کدخدا ملااسدا
لغتنامه دهخدا
کدخدا ملااسدا. [ ک َ خ ُ م ُل ْ لااَ س َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) رجوع به کدخدا مردعلی شود.
-
حبیب کدخدا
لغتنامه دهخدا
حبیب کدخدا.[ ح َ ب ِ ک َ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به حبیب اﷲ کدخدا شود.
-
حسن کدخدا
لغتنامه دهخدا
حسن کدخدا. [ ح َ س َ ک َ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درونگر بخش نوخندان شهرستان دره گز. در بیست هزارگزی شمال باختری نوخندان . کوهستانی ، معتدل . سکنه ٔ آن 78 تن شیعه . زبان ، ترکی و کردی و فارسی . آب آن از رودخانه . محصول آنجا غلات ، سیب زمینی ، ذ...
-
کدخدا علی پناه
لغتنامه دهخدا
کدخدا علی پناه . [ ک َ خ ُ ع َ پ َ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بیرانوند است از طوائف بالا گریوه و هرو در پیشکوه لرستان و در حدود 80 خانوار می باشد. مسکن ایل بیرانوند در دره چینی ، هرو، بزهل ، تنگ عزیز و تنگ دینار است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 67).
-
شمس آباد کدخدا حسین
لغتنامه دهخدا
شمس آباد کدخدا حسین . [ ش َ دِ ک َخ ُ ح ُ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 350 تن . آب آن از قنات . راه آنجا اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
جوقه ٔ کدخدا ابوطالب
لغتنامه دهخدا
جوقه ٔ کدخدا ابوطالب . [ ق ِ ی ِ ک َ خ ُ اَ ل ِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بیرانوند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 67).
-
حسین آباد کدخدا حسین
لغتنامه دهخدا
حسین آباد کدخدا حسین . [ ح ُ س ِ دِ ک َ خ ُ ح ُ س ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران واقع در 22هزارگزی جنوب خاور ورامین و چهارهزارگزی راه نیمه شوسه ٔ ورامین به مبارکه . ناحیه ای است در جلگه ولی معتدل . دارای 149 تن سکنه ...
-
حبیب اﷲ کدخدا
لغتنامه دهخدا
حبیب اﷲ کدخدا. [ ح َ بُل ْ لاهَِ ک َ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به حبیب اﷲ ساوجی شود.