کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کدبانو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کدبانو
لغتنامه دهخدا
کدبانو. [ ک َ ] (اِ مرکب ) بی بی و خاتون و بزرگ خانه را گویند چه کد بمعنی خانه و بانو بمعنی بی بی و خاتون باشد. (برهان ) (آنندراج ). بانوی بزرگ خانه و سرای . (از انجمن آرای ناصری ). خانم . مَهیرَه . (زمخشری ) (دهار). بانوی خانه . خدیش . (یادداشت مؤل...
-
واژههای مشابه
-
کدبانو شدن
لغتنامه دهخدا
کدبانو شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عَون . تعوین . (تاج المصادر بیهقی ). مراد ازکدبانو، عوان یعنی زن غیر باکره یا میانه سال است . (یادداشت مؤلف ): التعوین ؛ کدبانو شدن زن . (زوزنی ).
-
جستوجو در متن
-
کیوانو
لغتنامه دهخدا
کیوانو. [ ک َی ْ / ک ِی ْ ] (اِ مرکب ) کدبانو. لهجه ای در کدبانو. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ناکدبانو
لغتنامه دهخدا
ناکدبانو. [ ک َ ] (ص مرکب ) دختری که به شوهر نرفته باشد. (آنندراج ). || زن شوهرداری که امور خانه داری را خوب به انجام نرساند. (از آنندراج ). مقابل کدبانو. رجوع به کدبانو شود : و از دست زن نادوست ناکدبانو بگریز که گفته اند کدخدا رود بود و کدبانو بند. ...
-
ام البیت
لغتنامه دهخدا
ام البیت . [ اُم ْ مُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) زن خانه . کدبانو. (از المرصع).
-
ام مثواک
لغتنامه دهخدا
ام مثواک . [ اُم ْ م ِ م َث ْ ] (ع اِ مرکب ) صاحبةالمنزل . (از اقرب الموارد). زن کدبانو و خانه دار. و رجوع به ام المثوی شود.
-
ام المنزل
لغتنامه دهخدا
ام المنزل . [ اُم ْ مُل ْ م َ زِ ] (ع اِ مرکب ) زن . کدبانو. زوجه . (آنندراج ).
-
کدبانوئیة
لغتنامه دهخدا
کدبانوئیة. [ ک َ ئی ی َ ] (ع مص جعلی ) کدبانو بودن : و لماکان صنمه منفعلا عن الجمیع لنزول رتبته کان حصة کدبانوئیة - ای اسفندارمذ - عن کل صاحب صنم حصة الاناث . (حکمت الاشراق چ هانری کربن ص 199). و رجوع به کدبانو شود.
-
نارفته
لغتنامه دهخدا
نارفته . [ رُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نروفته . نروبیده . جاروب نکرده . ناتمیز : این مثل خانه راست خود گفته بدو کدبانو است نارفته .سنائی .
-
صاحبة
لغتنامه دهخدا
صاحبة. [ ح ِ ب َ] (ع ص ، اِ) تأنیث صاحب . ج ، صاحِبات ، صَواحِب . || هر زنی که درک صحبت رسول (ص ) کرده باشد.- صاحبةالمنزل ؛ ام البیت . ام المثوی . ام المنزل . ام المسکن . کدبانو.
-
مهیرة
لغتنامه دهخدا
مهیرة. [ م َ رَ ] (ع ص ) زن آزاد گران کابین . (منتهی الارب ). کدبانو. (زمخشری ). ج ، مهائر. حره . مملوکة. مقابل امه . زن اصلمند. زن اصیل زاده . زن کدبانو : فیقولون انه [ ان اسقلبیوس ] ابن افوللن و بنت فلاغواس قورونس مهیرته . مهیره ٔ ایام که از مهرم ب...
-
خدیش
لغتنامه دهخدا
خدیش . [ خ َ / خ ُ دَ ] (اِ) کدبانوی خانه . (نسخه ای از اسدی ) (از برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (صحاح الفرس ) (از ناظم الاطباء). بانو. بی بی . خاتون . خانم . بیگم . (یادداشت بخط مؤلف ). صاحب آنندراج می گوید: اصل آن بمعنی مطلق ...
-
هوو
لغتنامه دهخدا
هوو. [ هََ ] (اِ) دو زن که در نکاح یک مرد میباشند، هریک مر دیگری را هوو خوانند. (برهان ) (غیاث اللغات ). ضرة. (السامی فی الاسامی ). وسنی . بنانج . گولانج . هبو. هم شوی . (یادداشت مؤلف ). انباغ . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).- امثال : مثل هوو . هوو هوو...