کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کجاوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کجاوه
لغتنامه دهخدا
کجاوه . [ ک َ وَ / وِ ] (اِ) کژاوه . گژابه . کزابه . کزاوه . قزاوه . قژاوه . کجابه . کجبه . کجوه . (فرهنگ فارسی معین ). کجابه است که به عربی هودج خوانند. (برهان ). آنچه بر پشت شتر بندند و دو شخص در آن مقابل یکدیگر نشینند. (غیاث اللغات ). مَحمِل . (من...
-
واژههای مشابه
-
کجاوه پوش
لغتنامه دهخدا
کجاوه پوش . [ ک َ وَ / وِ] (اِ مرکب ) جامه که بر کجاوه کشند تا کجاوه نشین ازباران و سرما و آفتاب مصون ماند. در تذکرةالملوک (چ دبیرسیاقی ص 31) در فهرست اشیائی که به فراش باشی تحویل داده می شده است کجاوه و کجاوه پوش ذکر شده است .
-
کجاوه کش
لغتنامه دهخدا
کجاوه کش . [ ک َ وَ / وِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) چاروادار که پیاده همراه استر یا اشتر کجاوه دار است . (یادداشت مؤلف ).
-
کجاوه نشین
لغتنامه دهخدا
کجاوه نشین . [ ک َ وَ / وِ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که در کجاوه نشیند. (ناظم الاطباء). آنکه در کجاوه قرار گیرد و سفر کند : کجاوه نشینی را شنیدم که با عدیل خود میگفت . (گلستان ).
-
هم کجاوه
لغتنامه دهخدا
هم کجاوه . [ هََ ک َ وَ / وِ ] (ص مرکب ) دو تن که دو طرف کجاوه نشینند. عدیل . (یادداشت مؤلف ). هم سفر. همراه .
-
خاتون در کجاوه
لغتنامه دهخدا
خاتون در کجاوه . [ دَ ک َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) قسمی دُلمه که میان کدو را از تخم خالی کرده و با قیمه پلو بینبارند.
-
جستوجو در متن
-
کزآبه
لغتنامه دهخدا
کزآبه . [ ک َ ب َ / ب ِ ] (اِ) کجاوه است . (برهان ) (آنندراج ). کجاوه . (ناظم الاطباء). هودج . کزاوه . رجوع به کجاوه شود.
-
کزاوه
لغتنامه دهخدا
کزاوه . [ ک َ وَ / وِ ] (اِ) به معنی کجاوه است . (برهان ) (آنندراج ). کزابه . رجوع به کجاوه شود.
-
قزاوه
لغتنامه دهخدا
قزاوه . [ ق َ وَ / وِ ] (اِ) بر وزن و معنی کجاوه است که محمل باشد. (برهان ). رجوع به کجاوه شود.
-
کجبه
لغتنامه دهخدا
کجبه . [ ک َ ب َ / ب ِ ] (اِ) مخفف کجابه است که کجاوه باشد. (برهان ) (آنندراج ). کجاوه . کجابه . (ناظم الاطباء). رجوع به کجاوه و کجابه شود.
-
کجوه
لغتنامه دهخدا
کجوه . [ ک َ ج َ وَ ] (اِ) مخفف کجاوه است که عربان هودج خوانند. (برهان ) (آنندراج ). مخفف کجاوه باشد. (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به کجاوه شود.
-
قژاوه
لغتنامه دهخدا
قژاوه . [ ق َ وَ ] (اِ) کجاوه . محمل . (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به کجاوه و قزاوه شود.
-
کژاوه
لغتنامه دهخدا
کژاوه . [ ک َ وَ / وِ ] (اِ) کجاوه است که به عربی هودج خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کجاوه . (ناظم الاطباء) (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : آن کژاوه که عایشه در آن بود با سرپوش بود. (تفسیرکمبریج از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کجاوه شود.