کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کثیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کثیر
لغتنامه دهخدا
کثیر. [ ک ُ ث َی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابوصخر کثیربن عبدالرحمن بن الاسودبن عامر الخزرجی مشهور به ابی جمعه از شعرای عرب و معشوق عزه دختر جمیل بن حفص کلبی است . در جمهرةنسب او به ماء السمأبن حارثةبن ثعلبة می پیوندد. کثیر از مردم حجاز است اما بیشتر مقیم مصر ب...
-
کثیر
لغتنامه دهخدا
کثیر.[ ک َ ] (اِخ ) ابن صلت . نامش قلیل بود آن حضرت صلی اﷲعلیه و سلم به کثیر نامیدند. (منتهی الارب ). کثیربن الصلت بن معدی کرب الکندی کاتب رسائل دیوان عبدالملک مروان اصلش از یمن بود و منشأش در مدینه . اسمش قلیل بود اما عمربن خطاب او را کثیر نامیده ....
-
واژههای مشابه
-
ابن کثیر
لغتنامه دهخدا
ابن کثیر. [ اِ ن ُ ک َ ] (اِخ ) عبداﷲبن کثیر، مکنی به ابوسعید و یا ابوبکر. یکی از قراء سبعه از قراء مکه در طبقه ٔ دویم . از موالی عمروبن علقمة الکنانی و او از ابناء فارس یمن است که کسری برای طرد حبشه با کشتی به یمن فرستاد. وفات او به سال 120 هَ .ق .ب...
-
ابن کثیر
لغتنامه دهخدا
ابن کثیر. [ اِ ن ُ ک َ ] (اِخ ) محمدبن کثیر الفرغانی ، ملقب به حاسب ، از مردم صغد. منجم فاضل ایرانی و مقدم در صناعت خویش ، معاصر مأمون عباسی . او بامر خلیفه در تصحیح زیج بطلمیوس مشارکت داشت . او راست : کتاب الفصول . کتاب اختیارالمجسطی . کتاب عمل الر...
-
ابن کثیر
لغتنامه دهخدا
ابن کثیر. [ اِ ن ُ ک َ] (اِخ ) عمادالدین ابوالفداء اسماعیل بن کثیر قرشی بُصروی شافعی . از پیروان ابن تیمیه . مولد او در سال 701 هَ .ق . به دمشق و وفات به 774 بوده است . در دمشق کسب علم و استماع حدیث کرده و در 748 بمسجد ام صالح و سپس در اشرفیه درس گفت...
-
آل کثیر
لغتنامه دهخدا
آل کثیر. [ ل ِ ک َ ] (اِخ ) نام قبیله ای بخوزستان مرکب از سه هزار خانوار در غرب و جنوب رود دزفول که در سیاه چادرها منزل دارند و در قریه ٔ قومات نیز نزدیک سیصد خانوار از این قبیله ساکن است و این قبیله به تیره های سعد و عنافجه و ضیاغمه و جز آن منشعب می...
-
قصر کثیر
لغتنامه دهخدا
قصر کثیر. [ ق َ رِ ک َ ] (اِخ ) در نواحی دینور قرار دارد. (معجم البلدان ).
-
ام کثیر
لغتنامه دهخدا
ام کثیر. [ اُم ْ م ِ ک َ ] (اِخ ) دختر زید انصاری . از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 270 شود.
-
ام کثیر
لغتنامه دهخدا
ام کثیر. [ اُم ْ م ِ ک َ ] (ع اِ مرکب ) رخمه . کرکس . (از المرصع).
-
واژههای همآوا
-
کسیر
لغتنامه دهخدا
کسیر. [ ک َ ] (ع اِ) قیر خشک شده . (ناظم الاطباء).
-
کسیر
لغتنامه دهخدا
کسیر. [ ک َ ] (ع ص ) شکسته شده و شکست خورده . (ناظم الاطباء). شکسته . (منتهی الارب ). مکسور. (اقرب الموارد). ج ، کسری [ ک َ را ] و کساری [ ک َ را ] . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).- شاة کسیر ؛ گوسپندی که یکی از دست و پای آن شکسته شده ب...
-
کسیر
لغتنامه دهخدا
کسیر. [ ک ُ س َ ] (اِخ ) نام کوهی بلند مشرف بر منتهای دریای عمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یاقوت گوید: کُسَیْر و عُوَیْر مصغر کسیر و عویر دو کوهند مشرف بر اقصای دریای عمان دشوارگذارو سخت پناه و بدین مناسبت این نام گرفته است و گویندکسیر و عویر ...
-
کصیر
لغتنامه دهخدا
کصیر.[ ک َ ] (ع ص ) کوتاه . قصیر. لغة فی القصیر لبعض العرب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).