کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کثیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کثیب
لغتنامه دهخدا
کثیب . [ ک َ ] (اِخ ) موضعی است به کرانه ٔ دریای یمن . || دو ده است به بحرین . (منتهی الارب ). قریه ای است از بنی محارب بن عمروبن ودیعة از عبدالقیس در بحرین . (معجم البلدان ).
-
کثیب
لغتنامه دهخدا
کثیب . [ ک َ ] (ع اِ) توده ٔ ریگ بدان جهت که ریزان و مجتمع است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). توده ٔ ریگ گرد آمده و بلندشده . (غیاث اللغات ). توده ٔ ریگ . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 81). ج ، اَکثِبَة، کُثُب ، کُثبان . (منتهی الارب ) (از اقر...
-
واژههای همآوا
-
کسیب
لغتنامه دهخدا
کسیب . [ ک ُ س َ ] (ع اِ) از نامهای سگان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسمی است برای سگان نر. (اقرب الموارد).- ابن الکسیب ؛ فرزند زنا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). والدالزنا. (اقرب الموارد). بیج . سند. حرامزاده .
-
جستوجو در متن
-
کثب
لغتنامه دهخدا
کثب . [ ک ُ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ کثیب . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کثیب شود.
-
کثبان
لغتنامه دهخدا
کثبان . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کَثیب . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کثیب شود.
-
اکثبة
لغتنامه دهخدا
اکثبة. [ اَ ث ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کَثیب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ کثیب به معنی توده ٔ ریگ . (ازآنندراج ). و رجوع به کثیب شود.
-
کثیبی
لغتنامه دهخدا
کثیبی .[ ک َ بی ی ] (ص نسبی ) منسوب به کثیب . (ناظم الاطباء). || (اِ) نشستگاه . مقعد. (ناظم الاطباء).
-
دبة
لغتنامه دهخدا
دبة. [ دَب ْ ب َ ] (ع اِ) مجتمع رمل . (معجم البلدان ). کثیب من الرمل . (معجم البلدان ).
-
ذات بیض
لغتنامه دهخدا
ذات بیض . [ ت ُ ] (اِخ ) (روضة...) یاقوت در معجم این نام را بی هیچ شرحی آورده و تنها در عقیب آن گوید: قال منذربن درهم : و روض من ریاض ذوات بیض به دهنی مخالطها کثیب .
-
مرعد
لغتنامه دهخدا
مرعد. [ م ُ ع َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر اِرعاد. رجوع به ارعاد شود. || کثیب مرعد؛ تل ریگ ریزان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شحوة
لغتنامه دهخدا
شحوة. [ ش َ وَ ] (اِخ ) (کثیب ابی شحوة) در مکه وآن تل ریگی است مشرف به بطن ناخج میان منی و سرف و فاصله ٔ آن تا مکه پنج میل است . (از معجم البلدان ).
-
مهیل
لغتنامه دهخدا
مهیل . [ م َ ] (ع ص ) ریخته از خاک و ریگ و جز آن . (منتهی الارب ، ماده ٔ هَ ی ل ). فروریخته : بنگر هول روز را که کندهول او کوه را کثیب و مهیل . ناصرخسرو. || مَهال . هولناک . مخوف . خوفناک ؛ مکان مهیل ؛ جای خوفناک . جای خوف . (آنندراج ) : چو بیرون شد ...
-
ثلل
لغتنامه دهخدا
ثلل . [ ث َ ل َ ] (ع مص ) ثل . هلاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || هلاک شدن . || افتادگی دندان . || سرگین انداختن ستور. || ویران شدن . || ثل یا ثلل بئر؛ گل برآوردن از چاه . لاروبی چاه . || ثلل تراب مجتمع؛ جنبانیدن آن را، یا شکستن طرفی از اطراف آن یا...