کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کتک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کتک کاری کردن
لغتنامه دهخدا
کتک کاری کردن . [ ک ُ ت َ ک َ دَ] (مص مرکب ) همدیگر را زدن . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). زدن یکدیگر را با مشت و کف دست . با یکدیگر آویختن و زدن . زد و خورد کردن . مضاربه کردن . (یادداشت مؤلف ). کتک زدن . (فرهنگ فارسی معین ) : قلندران در جست و ج...
-
جستوجو در متن
-
کوتک خورده
لغتنامه دهخدا
کوتک خورده . [ ت َ خوَر / خُر دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کتک خورده .(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کتک و کتک خورده شود.
-
کوتک زدن
لغتنامه دهخدا
کوتک زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کتک زدن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کتک زدن شود.
-
کوتک خوردن
لغتنامه دهخدا
کوتک خوردن . [ ت َ خوَر / خُر دَ ] (مص مرکب ) کتک خوردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کتک خوردن شود.
-
کوتک زده
لغتنامه دهخدا
کوتک زده . [ ت َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کتک زده . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کتک زده شود.
-
قبق گرگ
لغتنامه دهخدا
قبق گرگ . [ ق َ گ ُ ] کلمه ٔ فعل است یعنی ملتفت باش و مواظب باش که مهمان می آید. (ناظم الاطباء). قبق کتک . رجوع به قبق کتک شود. (اشتینگاس ).
-
ستل
لغتنامه دهخدا
ستل . [ س َ ت َ ] (اِ) کتک زدن و آزار دادن . (برهان ) (آنندراج ).
-
کوبه کاری
لغتنامه دهخدا
کوبه کاری . [ ب َ / ب ِ ] (حامص مرکب ) کتک کاری و کوفتگی و ضرب . (ناظم الاطباء).
-
درنا
لغتنامه دهخدا
درنا. [ دُ ] (اِ) فوطه ٔ بهم پیچیده و تافته که بدان کسی را کتک زنند. (ناظم الاطباء).
-
شپلاقی کردن
لغتنامه دهخدا
شپلاقی کردن . [ ش َ پ َ ک َدَ ] (مص مرکب ) سخت کتک زدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
حرفت
لغتنامه دهخدا
حرفت . [ ح ِ رِ ] (ص ) سخت . شدید. مفصل : کتک حرفت خوردن یا زدن . و گاهی هِرِفْت نویسند.
-
زجر دادن
لغتنامه دهخدا
زجر دادن . [ زَ دَ ] (مص مرکب )شکنجه دادن . آزار کردن . ایذاء. کتک زدن و زجر کردن .رجوع به زجر، زجرکش ، زجر کشیدن و زجرکش کردن شود.
-
لگله
لغتنامه دهخدا
لگله . [ ل َ گ َ ل َ / ل ِ ](اِ) لگدکوب باشد و آن کتک و لتی است که با پای بزنند نه با دست . (برهان ). ضرب لگد. زخم لگد. پایکوب .
-
متبول
لغتنامه دهخدا
متبول . [ م ُ ت َ ب َوْ وِ ] (ع ص ) آن که بول کند. (آنندراج ). کسی که کمیز می اندازد. (ناظم الاطباء). || کسی که به واسطه ٔ کتک و دشنام غالب می آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبول شود.
-
منارو
لغتنامه دهخدا
منارو. [ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد است که 161 تن سکنه دارد. به این قریه کَتَک هم گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).