کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کتابنگاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کتاب
لغتنامه دهخدا
کتاب . [ ک ِ ] (ع مص ) کَتب . کِتابَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). کِتبَة. (اقرب الموارد)(متن اللغة). نبشتن و یقال کتبت بالقلم . (از منتهی الارب ). نگاشتن لفظ به حروف هجاء در چیزی ، مانند خط. (اقرب الموارد). || فرمان راندن . کتب علیه ک...
-
کتاب
لغتنامه دهخدا
کتاب . [ ک ُت ْ تا ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاتب . نویسندگان و دانایان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : و اگر اندر اشارتی دینی یا اندر عبارتی تأویل لفظی یا نکته ای یابد که آن میان فضلاء نام آور دنیاوی ، از ادبا و شعرا و کتاب ، معروف نیست . (جامعالحکمتین ، ...
-
کتاب
لغتنامه دهخدا
کتاب . [ک ِ ] (ع اِ) نامه . ج ، کُتُب ، کُتب . (منتهی الارب ). آنچه در آن نویسند، تسمیة بالمصدر سمی به لجمعه ابوابه و فصوله و مسائله . (از اقرب الموارد). سِفر. (دهار) (نصاب ). مجموعه ٔ خطی یا چاپی . (فرهنگ فارسی معین ).اجتماع چند جزو نوشته شده یا چاپ...
-
نگاری
لغتنامه دهخدا
نگاری .[ ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به نگار. (فرهنگ فارسی معین ). || نگارین . منقش . مزین . || (اِ) قسمتی از شکمبه ٔ گوسفند که دارای اشکال هندسی مسدس شکل است . شکمبه ٔ گوسفند به سیرابی ، نگاری ، شیردان وهزارلا تقسیم می شود. || ابزار کشیدن شیره ٔتریاک . لو...
-
گنجینه کتاب
لغتنامه دهخدا
گنجینه کتاب . [گ َ ن ِ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 3هزارگزی خاور سراسکند و در مسیر راه شوسه ٔ سراسکند به سیاه چمن واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 500 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل...
-
کتاب دعا
لغتنامه دهخدا
کتاب دعا. [ ک ِ ب ِ دُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کتابی که ادعیه ٔ مأثوره و اوقات آن ، در آن است ، مانند مصباح و زادالمعاد و غیره . (از یادداشت مؤلف ) (این ترکیب در تداول با فک اضافه است یعنی با سکون باء).
-
کتاب باز
لغتنامه دهخدا
کتاب باز. [ ک ِ ] (نف مرکب ) که به کتاب بازی کند بعلاقه ٔ داشتن نه سود بردن از مطالب آن . آنکه بی استفاده از کتاب ، کتاب گرد کند. آنکه کتاب نخواند لکن کتابهای خوب خرد و در کتابخانه گرد کند. کتاب دوست . کتاب پرست . (یادداشت مؤلف ).
-
کتاب بازی
لغتنامه دهخدا
کتاب بازی . [ ک ِ] (حامص مرکب ) عمل کتاب باز. رجوع به کتاب باز شود.
-
کتاب بین
لغتنامه دهخدا
کتاب بین . [ ک ِ ] (نف مرکب ) فالچی . فال بین . (یادداشت مؤلف ). فالگیر. رجوع به فال بین و فالگیر شود.
-
کتاب بینی
لغتنامه دهخدا
کتاب بینی . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) فال بینی . فالگیری . رجوع به فال بینی و فالگیری شود.
-
کتاب دوست
لغتنامه دهخدا
کتاب دوست . [ ک ِ ] (ص مرکب ) دوستدار کتاب . آنکه به کتاب علاقه دارد. که کتاب را دوست دارد. کتاب باز.
-
کتاب دوستی
لغتنامه دهخدا
کتاب دوستی . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) علاقه ٔ مفرط به حفظو قرائت کتاب . (فرهنگ فارسی معین ). عمل کتاب دوست .
-
کتاب شناس
لغتنامه دهخدا
کتاب شناس . [ ک ِ ش ِ ] (نف مرکب ) کتاب شناسنده . کسی که شناسایی به احوال کتابها و مصنفان و مؤلفان و مترجمان دارد. عالم فن کتاب شناسی . (فرهنگ فارسی معین ). بصیر در شناخت کتاب .
-
کتاب شناسی
لغتنامه دهخدا
کتاب شناسی . [ ک ِ ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل کتاب شناس . کار آنکه کتاب شناسد. || فن آگاهی از انواع کتابها و مؤلفان و مصنفان و مترجمان آنها. (فرهنگ فارسی معین ). آگاهی بر کتاب و محتوی و نویسنده ٔ آن .
-
کهنه کتاب
لغتنامه دهخدا
کهنه کتاب . [ ک ُ ن َ / ن ِ ک ِ ] (اِ مرکب ) کتاب کهنه . کتاب قدیمی . کتابی از روزگار دیرین بازمانده : ما ز آغاز و ز انجام جهان بی خبریم اول و آخر این کهنه کتاب افتاده ست .کلیم کاشانی .