کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبیره
لغتنامه دهخدا
کبیره . [ ک َ رَ ] (ع ص ، اِ) کبیرة.گناه بزرگ و مقابلش صغیرة است . (از اقرب الموارد). خطای عظیم . گناه و اثم . (ناظم الاطباء). ج ، کبیرات و کبائر. (اقرب الموارد) : چون یکی از دنیا برفتی از یاران وی بر کبیره ما گواهی می دادیم که وی از اهل آتش است . (ک...
-
واژههای مشابه
-
کبیرة
لغتنامه دهخدا
کبیرة. [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است نزدیک جیحون . (منتهی الارب ). دهی است نزدیک جیحون که به فارسی ده بزرگ نامند. (از معجم البلدان ).
-
کبیرة
لغتنامه دهخدا
کبیرة. [ ک َ رَ ] (ع ص ) تأنیث کبیر. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || (اِ) گناه بزرگ . (اقرب الموارد). گناه و اثم . (ناظم الاطباء). مقابل صغیرة. ج ، کبیرات و کَبائِر. (از اقرب الموارد). و رجوع به کبیره شود.
-
ارمنیه ٔ کبیره
لغتنامه دهخدا
ارمنیه ٔکبیره . [ اَ م َ نی ی َ ی ِ ک َ رَ ] (اِخ ) ارمنستان بزرگ . رجوع بارمنستان و ارمنیه و ارمینیه شود.
-
جستوجو در متن
-
صغیرة
لغتنامه دهخدا
صغیرة. [ ص َ رَ ](ع ص ) تأنیث صغیر. رجوع به صغیر شود. || گناه خرد. (مهذب الاسماء). مقابل کبیرة : اقرار کرده بر گنه خود به سرّ و جهرنی شرم از صغیره و نه از کبیره ننگ . سوزنی .به یک صغیره مرا رهنمای شیطان بودبه صد کبیره کنون رهنمای شیطانم . سوزنی .رجو...
-
طولون
لغتنامه دهخدا
طولون . [ ] (معرب ، اِ) وزنی معادل نُه اوقیه ، و آن را قوطول و اسکرجه ٔ کبیره نیز گویند. (مفاتیح ).
-
راونیر
لغتنامه دهخدا
راونیر. [ وَ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء ارغیان کبیره در نیشابور. (از معجم البلدان ).
-
کرانی
لغتنامه دهخدا
کرانی . [ ک َرْ را ] (ص نسبی ) منسوب است به کَرّان که محله ای کبیره است در اصفهان . (الانساب سمعانی ). رجوع به کران شود.
-
زرجینی
لغتنامه دهخدا
زرجینی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زرجین که محله ٔ کبیره ٔ معروفی است در مرو. (از انساب سمعانی ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
بجواری
لغتنامه دهخدا
بجواری . [ ب َ ] (ص نسبی )منسوب به بجوار که محله ٔ کبیره ای است در مرو در سمت پایین بلد. (از انساب سمعانی ) (از معجم البلدان ).
-
سرجه
لغتنامه دهخدا
سرجه . [ س َ ج َ ] (اِخ ) نام عده ای از قراء که در سوریه واقع است ، از آن جمله است سرجه در بخش های المعره ، ادلب و جبل سمعان و سرجة کبیرة و سرجة صغیرة. (از المنجد).
-
قدراء
لغتنامه دهخدا
قدراء. [ ق َ ] (ع ص ) گوش میانه . (منتهی الارب ). الاذن لیست صغیرة و لا کبیرة. (اقرب الموارد). || بنوقدراء؛ چیزهای سهل و آسان .
-
ارمنیه ٔ بزرگ
لغتنامه دهخدا
ارمنیه ٔ بزرگ . [ اَ م َ نی ی َ ی ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) ارمنستان بزرگ . ارمنیه ٔ کبیره . رجوع بارمنستان و ارمنیه شود.