کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبیده کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبیده کردن
لغتنامه دهخدا
کبیده کردن . [ ک َ دَ / دِ ک َ دَ ](مص مرکب ) بلغور کردن . اجشاش . (یادداشت مؤلف ): جش ؛کبیده کردن گندم . عثلب الطعام ؛ در خاکستر بریان کرد گندم را یا بضرورت کبیده کرد آن را. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ضفز
لغتنامه دهخدا
ضفز. [ ض َ ف َ ] (ع مص ) کبیده کردن جو. (منتهی الارب ).
-
اجشاش
لغتنامه دهخدا
اجشاش . [اِ ] (ع مص ) کوفتن و شکستن . (منتهی الارب ). || کوفتن فرمودن . || کبیده [ کوبیده ] کردن گندم . (منتهی الارب ). بلغور کردن . (تاج المصادر). آرد باریک کردن . آرد کردن . خرد کردن گندم و مثل آن .
-
پله کو
لغتنامه دهخدا
پله کو. [ پ َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) پله کوب . نیم کوب . پیله کوب .- پله کوپ کردن ؛نیم کوب کردن . نیم کوفته کردن . کبیده کردن . جشن . بلغور کردن .
-
جش
لغتنامه دهخدا
جش . [ ج َش ش ] (ع مص ) کوفتن . شکستن . (غیاث ) (بحر الجواهر) (المنجد). || زدن با عصا. (المنجد). || آرد کردن گندم . کبیده کردن گندم . بلغور کردن گندم . (زوزنی ). || پاک کردن و روفتن چاه . روفتن خس و خاشاک از چاه . || روفتن و پاک کردن جای و مکان . (آن...
-
بلغور کردن
لغتنامه دهخدا
بلغور کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن بلغور. تهیه کردن بلغور. پله کردن . پله کوب کردن . جَرش . کبیده کردن . نیم کوب کردن . خرد کردن نه به حدّ آرد دانه های پخته ٔ گندم و جو و مانند آن را. پختن و پوست گرفتن و دونیم کردن گندم و جو و مانند آن . گن...
-
عثلبة
لغتنامه دهخدا
عثلبة. [ ع َ ل َ ب َ ] (ع مص )گرفتن چوب آتش زنه را از درخت ناشناخته یعنی ندانستن که آتش میدهد یا نه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در خاکستر بریان کردن گندم را یا بضرورت کبیده نمودن آن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخت فروبردن آب را. (من...
-
بلغور
لغتنامه دهخدا
بلغور. [ ب ُ ] (اِ) هرچیز درهم شکسته و درهم کوفته ، عموماً. (برهان ) (آنندراج ). || گندم نیم پخته که آن را در آسیا انداخته شکسته باشند، خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). گندم یا جو که بپزند سپس خشک و نیم کوب کرده در آش و دم پخت و جز آن کنند. (یادداشت مرحو...
-
پست
لغتنامه دهخدا
پست . [ پ ِ / پ َ ] (اِ) هر آردی را گویند عموماً و آردی که گندم و جو و نخود آن را بریان کرده باشند خصوصاً و آنرا بعربی سویق خوانند چه سویق الشعیر آرد جو بریان کرده و سویق الحنطه آرد گندم بریان کرده را گویند... (برهان قاطع). کبیده ٔ آرد. آرد گندم یاجو...