کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبر نمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبر نمودن
لغتنامه دهخدا
کبر نمودن . [ ک ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) کبر کردن . زهو.(تاج المصادربیهقی ). کبر آوردن . کبر فروختن . تکبر کردن . باد کردن . رجوع به کبر کردن و کبر آوردن شود.
-
واژههای مشابه
-
کبر رومی
لغتنامه دهخدا
کبر رومی . [ ک َ ب َ رِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صاحب ذخیره گوید: سقولوفندریون ، بیخ کبر رومی است و گفته اند که داروئی است که طبع آن نزدیک است به طبع کبر رومی . (یادداشت مؤلف ).
-
کبر کاپات
لغتنامه دهخدا
کبر کاپات . [ ک َ ب َ ] (هندی ، اِ) اسم هندی ورق الکبر است که به فارسی برگ کبر نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
کبر کازرونی
لغتنامه دهخدا
کبر کازرونی . [ ک َ ب َ رِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )اسم شیرازی خرنوب شامی است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
کبر کردن
لغتنامه دهخدا
کبر کردن . [ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر کردن . کبر آوردن . کبر فروختن . باد کردن : دعوی مکن که برترم از دیگران به علم چون کبر کردی از همه دو نان فروتری .سعدی .
-
اصل کبر
لغتنامه دهخدا
اصل کبر. [ اَ ل ِ ک َ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل الکبر و کَبَر شود.
-
بیخ کبر
لغتنامه دهخدا
بیخ کبر. [ خ ِ ک َ ب َ ] (اِ مرکب ) عروق الاصف . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
کبر حاصل کردن
لغتنامه دهخدا
کبر حاصل کردن . [ ک ِ ص ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) کبر آوردن . رجوع به کبر آوردن شود. || تفاخر کردن . رجوع به تفاخر کردن شود.
-
جستوجو در متن
-
پز دادن
لغتنامه دهخدا
پز دادن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) (از پز فرانسه ) به کبر نمودن شأن و منزلت یا جامه های قیمتی خود را. به هیأت ولباس خود تظاهر کردن . خودنمائی کردن . تکبر نمودن .
-
فیس کردن
لغتنامه دهخدا
فیس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افاده کردن . کبر نمودن . خودنمایی . لاف زدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فیس شود.
-
خود گرفتن
لغتنامه دهخدا
خود گرفتن . [ خوَدْ / خُدْ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اظهار کبر نمودن . بخود بالیدن . تکبر کردن .
-
اختیال
لغتنامه دهخدا
اختیال . [ اِ ] (ع مص ) گردن کشی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تکبر کردن . (مؤید الفضلاء). کبر. خُیلاء. بزرگ منشی . بزرگی کردن . تبختر. || خرامیدن . فیریدن . || خیال نمودن . (مؤید الفضلاء). خیال کردن . (غیاث ).
-
افاده کردن
لغتنامه دهخدا
افاده کردن . [ اِ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فایده بخشیدن . فایده دادن . (ناظم الاطباء) : افاده کنی و ابدا کنی و اعاده نمائی . (تاریخ بیهقی ص 414). || اظهار فضل و شرف کردن در صورتی که دارای آن نباشد. بخود بستن فضل و شرف را. بیشتر به این معنی است . (...