کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبره
لغتنامه دهخدا
کبره . [ ک َ ب َ رَ / رِ / ک َ رَ / رِ ] (اِ) پوسته ٔ نازکی که روی زخم بندد. لخته ٔ خونی که روی زخم منعقد شود. پرده ٔ الیافی خون که پس از زخمهای سطحی بر روی پوست و مخاط پدید آید. (فرهنگ فارسی معین ). || پوست کف دست یا جای دیگر که به سبب بسیاری کار و ...
-
واژههای مشابه
-
کبرة
لغتنامه دهخدا
کبرة. [ ک َ رَ ] (ع اِمص ) کبر در سن . (از اقرب الموارد). بزرگ سالی . (منتهی الارب ). یقال : علت فلانا کبرة؛ ای کَبِرَ و اَسَن َّ. (از اقرب الموارد). کلان . به زاد برآمده . سالخورده . دیرینه . کهن .
-
کبرة
لغتنامه دهخدا
کبرة. [ ک ِ رَ ] (ع اِ) کِبَر. (از اقرب الموارد).- کبرةالقوم ؛ کلانتر قوم یا قریب تر آنهابه جد اعلی . (منتهی الارب ). هو کبرتهم ؛ ای اکبرهم اواقعدهم فی النسب و اقربهم . (اقرب الموارد). فلان کبرةولد ابویه ؛ یعنی کلانتر فرزندان است . (منتهی الارب ). و...
-
کبرة
لغتنامه دهخدا
کبرة.[ ک ُ ب ُرْ رَ ] (ع اِ) کبرة. رجوع به کِبرَة شود.
-
کبره بستن
لغتنامه دهخدا
کبره بستن . [ ک َ ب َ رَ / رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب )ظاهر شدن پوسته ٔ نازک بر روی زخم . (فرهنگ فارسی معین ). || کلفت شدن پوست کف دست و غیره بر اثر کار بسیار و تماس با اشیاء. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کبره بسته
لغتنامه دهخدا
کبره بسته . [ ک َ ب َ رَ / رِ ب َ ت َ/ ت ِ ] (ن مف مرکب ) پینه بسته . (فرهنگ فارسی معین ) : پسرکی ده یازده ساله ، ریزنقش ، با موهای وزکرده و دستهای کبره بسته و لباسهای پاره پاره و کثیف حاضر شد. (شوهر آهو خانم ، ص 24 از فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
کوره
لغتنامه دهخدا
کوره . [ ک ِ وِ رِ / ک َ وَ رِ ] (اِ) همان کبره است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به کبره ، کبره بستن و دیگر ترکیب های این کلمه شود.
-
کبر
لغتنامه دهخدا
کبر. [ ک ُ ب ُرر ] (ع اِ) کُبْر. کُبُرَّة. کِبْرَة. کلانتر قوم یا قریب تر آنها به جد اعلا.(از منتهی الارب ). بزرگتر یا اقعد و اقرب ایشان (قوم ) در نسب . (از اقرب الموارد). رجوع به کِبرَة شود.
-
کپره بستن
لغتنامه دهخدا
کپره بستن . [ ک َ پ َ رَ / رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) شوخ گرفتن روی زخم و پوست دست و مانند آن . شوخگین شدن . کوره بستن . پینه بستن . شوغه بستن . کبره بستن . رجوع به کبره بستن شود.
-
پینه برآوردن
لغتنامه دهخدا
پینه برآوردن . [ ن َ / ن ِ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تولید شدن پینه و شوخ و کبره . رجوع به پینه شود.
-
کپره
لغتنامه دهخدا
کپره . [ ک َ پ َ رَ / رِ ] (اِ) کفک . کپک . کره . کلاش . (یادداشت مؤلف ). || شوخ برهم نشسته . (یادداشت مؤلف ).چرکی که روی اشیاء بندد. (فرهنگ فارسی معین ). کوره .کبره . پینه . شغه . شوغه . آنچه بر پشت دست و امثال آن بندد از شوخ . (یادداشت مؤلف ). ر...
-
بزرگ سالی
لغتنامه دهخدا
بزرگ سالی . [ ب ُ زُ ](حامص مرکب ) کلانسالی . (ناظم الاطباء). کبرة. مکبرة. مکبر. (منتهی الارب ). بزرگ سال بودن . سالخورده بودن .
-
کترمه بستن
لغتنامه دهخدا
کترمه بستن . [ ک ُ ت ُ م َ / م ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ٔ، دله ٔ ضخیم بستن از شوخ و ریم . (یادداشت مؤلف ). کبره و دله بستن شوخ و ریم بر دست و پای .