کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبد جگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زاویه ٔ کبد
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ کبد. [ ی َ / ی ِ ی ِک َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جگرگوشه . (دهار).
-
جستوجو در متن
-
حلزة
لغتنامه دهخدا
حلزة. [ ح َ ل ِ زَ ] (ع ص ) کبد حلزة؛ جگر ریش . (منتهی الارب ).
-
اثاناسیا
لغتنامه دهخدا
اثاناسیا. [ ] (معرب ، اِ) بیونانی اسم معجونی است بمعنی منقذالأمراض و گویند اسم جگر گرگست و چون معجون مزبور را یک جزو جگر گرگ است بنابر آن به این اسم موسوم شده است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و آن در بیماریهای کبد سود دارد و بر دو قسم است صغیر و کبیر.
-
ذرب
لغتنامه دهخدا
ذرب . [ ذِ ] (ع اِ) سنگریزه مانندی است که در زیر پوست برگردن آدمی یا ستور پیدا آید. || مرضی از امراض جگر و آن سنگ یعنی حصاة پیدا کردن کبد باشد.
-
ذات الکبد
لغتنامه دهخدا
ذات الکبد. [ تُل ْ ک َ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) آماس جگر. ورم کبد. نزد پزشکان ورمی است که در کبد عارض شود از مواد گرم یا سرد که به کبد ریزد و متورم سازد. (کشاف اصطلاحات الفنون ).صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: آماس جگر را ذات الکبد گویند. و نیز در موضعی دیگر...
-
رعامی
لغتنامه دهخدا
رعامی . [ رُ ما ] (ع اِ) درختی است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || فزونی جگر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). زیادت کبد. (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد).
-
سرخ سوار
لغتنامه دهخدا
سرخ سوار. [ س ُ س َ ] (اِ مرکب ) سوار قرمزپوش . سواری که لباس او سرخ باشد. || کنایه از جگر است و آن ازجمله آلات اندرونی انسان و حیوانات دیگر باشد و بعربی کبد خوانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مرحوم وحید در حاشیه ٔ مخزن الاسرار سرخ سوار را قلب ...
-
حشا
لغتنامه دهخدا
حشا. [ ح َ ] (ع اِ) هرچه درون حجاب است در شکم از کبد و طحال و کرش و جز آن یا مابین ضلع خلفی که در آخر پهلوست تا ورک . آنچه در شکم باشد از دل و جگر و سپرز. رودگانی . (یادداشت مؤلف ). درون شکم . (منتهی الارب ). اندرون تهی گاه . (محمودبن عمر ربنجنی ) (...
-
جگر
لغتنامه دهخدا
جگر. [ ج ِ گ َ ] (اِ) کبد. (برهان ) (آنندراج ) (بهارعجم ). جزئی است از اجزای بدن انسان و حیوان که در داخل شکم است و متصل به دل و شش . (فرهنگ نظام ). محل قوت طبیعی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). غذا یافتن اندامها و پرورش تن بدوست از بهر آنکه غذای راستین...
-
طالع من الکبد
لغتنامه دهخدا
طالع من الکبد. [ ل ِ ع ُ م ِ نَل ْ ک َ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) الَ ... . یا طالع؛ نام رگی است بزرگ از جانب محدب کبد رسته . آن رگ که از جانب محدب جگر رسته است : پس بدان رگ بزرگ که از جانب محدب رسته است برآید، و آن را بتازی الطالع من الکبد گویند. (ذخیره ٔ خ...
-
رطبة
لغتنامه دهخدا
رطبة. [ رَ ب َ ] (ع اِ) رطبه . قت . برسیم . یونجه ٔتر. (یادداشت مؤلف ). سپست تر. ج ، رِطاب . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سپست تر. (آنندراج ) (دهار). || (ص ) تأنیث رطب : عظام رطبة. (یادداشت مؤلف ).- قروح رطبة ؛ ریشهای تر. (یادد...
-
روح طبیعی
لغتنامه دهخدا
روح طبیعی . [ ح ِ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح طبعی . بعقیده ٔ قدما قوتی که در جگر جای دارد. صاحب غیاث اللغات آرد: آنچه از روح به جگر رسد او را کیفیتی دیگر حاصل شود و قوت طبعی بدو قایم بود، و از اوتغذیه و تنمیه و تولید حاصل گردد. (غیاث اللغات و آ...
-
کبدی
لغتنامه دهخدا
کبدی . [ ک َ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کبد: حمی الکبدی . (یادداشت مؤلف ). || برنگ جگر. جگری . (یادداشت مؤلف ).- مجرای کبدی ؛ از اجتماع ریشه های کبدیه و مجاریی که متعاقب آنهایند دو شعبه حاصل شده که در شیار عرضی کبدبا هم متحد گشته جذع واحدی موسوم به ...
-
حصاء
لغتنامه دهخدا
حصاء. [ ح َ ] (ع اِ) سنگریزه ها. سنگ ریزه . (دهار) (منتهی الارب ). شن . یکی آن حصاة است . و در تداول شعرای فارسی زبان همزه ٔ آخرش افتاده است . رجوع به حصا شود. || جوهر حجری که در مثانه و گرده و معاء و کبد و طحال و ریه پیدا شود. تهانوی گوید: به فتح حا...