کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبدی
لغتنامه دهخدا
کبدی . [ ک َ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کبد: حمی الکبدی . (یادداشت مؤلف ). || برنگ جگر. جگری . (یادداشت مؤلف ).- مجرای کبدی ؛ از اجتماع ریشه های کبدیه و مجاریی که متعاقب آنهایند دو شعبه حاصل شده که در شیار عرضی کبدبا هم متحد گشته جذع واحدی موسوم به ...
-
واژههای مشابه
-
اسهال کبدی
لغتنامه دهخدا
اسهال کبدی . [ اِ ل ِ ک َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در این حال رنگ بیمار و رنگ بول او بگردد.
-
جستوجو در متن
-
تب عصبی
لغتنامه دهخدا
تب عصبی . [ ت َ ب ِ ع َ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) 1 - تب هایی که در قولنج کبدی و کلیوی دیده میشود. 2 - تب های ضربه ای که در اثر ضربه های وارد بمغز و بصل النخاع دیده میشود. 3 - تب هایی که مربوطبه ضایعات مغزی است . رجوع به فیزیولوژی دکتر کاتوزیان ج...
-
دیونین
لغتنامه دهخدا
دیونین . [ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) «کلریدرات دثیل مرنین » گردی است سفید بی بو کمی تلخ و بخوبی در آب حل میشود آثار آن از راه معده پس از ده تا پانزده دقیقه ظاهر میشود و 4 تا 5 ساعت ادامه می یابد. در درجه ٔ اول مسکن سرفه است و خصوصاً در مسلولین و خواب بیما...
-
خطیب حصکفی
لغتنامه دهخدا
خطیب حصکفی . [ خ َ ب ِ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابوالفضل معین الدین یحیی بن سلامه . از مشاهیر شاعران و ادباء روزگار خود بود. او در ادب دست داشت و دیوان اشعار و بعض خطب و رسائل او مشهور است و در فقه شافعی نیز دست داشت . در 551 هَ .ق . خطیب و مفتی میافارقین شد...
-
طین قبرسی
لغتنامه دهخدا
طین قبرسی . [ ن ِ ق ُ رُ / ق ِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گِل قبرسی . در قوت به گل ارمنی مشابهت تمام دارد جز آنکه قبرسی را قوت قبض و خشک کردن جراحتها زیاد است . (ترجمه ٔ صیدنه ). گلی است سرخ و گلگون و چون در دست بمالند سرخی آن در دست بماند و چون بش...
-
قولنج
لغتنامه دهخدا
قولنج . [ ق َ ل َ / قو ل َ / ل ِ ] (معرب ، اِ) مرضی است دردناک معده راکه با آن خروج فضولات بدن و باد، سخت و مشکل میشود. این کلمه معرب است . (از اقرب الموارد). دردی که غفلتاً در ناحیه ٔ شکم خصوصاً نواحی مجاور به قسمتهای مختلف قولونها حاصل شود و در صور...
-
زرداب
لغتنامه دهخدا
زرداب . [ زَ ] (اِ مرکب ) نام خلطی است که به عربی صفرا گویند.(برهان ) (آنندراج ). آب زردرنگ و خلط و صفرا. (ناظم الاطباء). (از: زرد + آب ، آب زردرنگ ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مایعی لزج ، کشدار، قلیایی ، تلخ ، مهوع و زردرنگ (علت وجه تسمیه ) که بوسیله...
-
تتراکلرور دوکربن
لغتنامه دهخدا
تتراکلرور دوکربن . [ ت ِ ل ُ دُ ک َ ب ُ ] (اِ) خواص فیزیکی و شیمیایی : مایعی است بی رنگ ، خنثی ،قابل اشتعال با طعمی لب گز و شیرین و سنگین تر از آب (وزن مخصوص آن 1/62 میباشد). با بوئی نزدیک ببوی اتریا بوی کلروفرم تقریباً در آب غیرمحلول میباشد. مواد چر...
-
جریب
لغتنامه دهخدا
جریب . [ ج َ ] (اِخ ) نام رودی است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام وادی بزرگی است که به بطن الرمه از سرزمین نجد سرازیر میشود. اصمعی در جایی که از نجد الرمه توصیف میکند میگوید فضایی است که در آن وادیهای فراوانی است و عرب بیت زیر را از لسان الر...
-
صاحب الحقنة
لغتنامه دهخدا
صاحب الحقنة. [ ح ِ بُل ْ ح ُ ن َ ] (اِخ ) لقب ابوالحسین بن کشکرایا. قفطی در تاریخ الحکما او را بدین لقب یاد کرده ودر عیون الانباء گوید وی طبیبی عالم و در صناعت طب به فضل و اتقان مشهور بود و در خدمت امیر سیف الدولةبن حمدان میزیست . چون عضدالدوله بیمار...
-
حبیب اﷲ طبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب اﷲ طبیب . [ ح َ بُل ْ لاهَِ طَ ] (اِخ ) (مسیح الدین ...) برادرزاده ٔ مولانا عزالدین حسین طبیب بود که در زمان میرزا سلطان ابوسعید از اطباء زمان در میدان حذاقت گوی مسابقت میربود و مولانا حبیب اﷲ نیز در معالجه ٔ مرضی و ازاله ٔ علل برایا آثار نفس مس...
-
اسهال
لغتنامه دهخدا
اسهال . [ اِ ] (ع مص ) بزمین نرم رسیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || آسانی دادن . || شکم براندن . شکم راندن دارو. (منتهی الارب ). راندن شکم .جاری شدن شکم . (غیاث ). شکم براندن به دارو. (تاج المصادر بیهقی ). شکم نرم کردن : اسهله الدواء. ||...