کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبج
لغتنامه دهخدا
کبج . [ ک َ ] (اِ) سبد تونیان بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 73). کلج . سبد زباله کش حمامی . (از لغت فرس ذیل کلج ). رجوع به کلج شود.
-
کبج
لغتنامه دهخدا
کبج . [ ک َ ] (اِ) شکن و چین باشد در زلف و رسن و جامه . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 73). کلج .
-
کبج
لغتنامه دهخدا
کبج . [ ک َ ] (ص ) خری بود بریده دم . (لغت نامه ٔ اسدی چ اقبال ص 65).خر بریده دم بود. (لغت فرس ) (فرهنگ جهانگیری ). خر الاغ دم بریده را گویند. (برهان ) (آنندراج ) : ندانستی تو ای خر عمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن پور ترخانی (؟) ابوالعباس...
-
جستوجو در متن
-
کبچ
لغتنامه دهخدا
کبچ . [ ک َ ] (ص ) کبج . کبجه . هر چاروایی که زیر دهانش ورم و آماس کرده باشد. (ناظم الاطباء).
-
سروزن
لغتنامه دهخدا
سروزن . [ س ُ زَ ] (نف مرکب ) شاخ زن . (ناظم الاطباء) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی .ابوالعباس .
-
کبجه
لغتنامه دهخدا
کبجه . [ ک َ ج َ ] (ص ) کبج . خر الاغ دم بریده . (برهان ) (آنندراج ). خر دم بریده بود و بتازی ابتر گویندش . (لغت فرس ص 510) : ندانی ای به عقل اندر خر کبجه بنادانی که با نر شیر برناید سروزن گاو ترخانی .غضایری رازی (لغت فرس چ اقبال ص 510).|| هر چاروایی...
-
کبیجه
لغتنامه دهخدا
کبیجه . [ ک َ ج َ / ج ِ ] (ص ) چاروایی را گویند که زیر دهان اوورم کرده باشد. (از برهان ) (آنندراج ). کَبْج . کَبْجَه . کبچ . || (اِ) پشت خار را نیز گویند و آن چوبکی باشد که به اندام (شکل ) پنجه ٔ دست یا اندام دیگر سازند و پشت بدان خارند. (برهان ) (آن...
-
کیج
لغتنامه دهخدا
کیج . (ص ) خر دم بریده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در برهان کیج را هم به معنی خر دم بریده ضبط کرده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || چاروایی را نیز گفته اند که زیر گلو و زیر دهانش ورم و آماس کرده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)....
-
کیچ کیچ
لغتنامه دهخدا
کیچ کیچ . (ص مرکب ، ق مرکب ) به تفرقه . بهره بهره . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 71). کوچک کوچک و خردخرد و اندک اندک و آهسته آهسته . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). [ به کاف ، به یاء کشیده ] قسطقسط. جزٔجزء. به تفاریق . کم کم . به اقساط . کم کم . مقسطة...
-
غمر
لغتنامه دهخدا
غمر. [ غ ُ ] (ع ص ) کارها ناآزموده . (مهذب الاسماء).ج ، اَغمار. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). کار ناآزموده . (غیاث اللغات ). مرد ناآزموده کار. ناشی . ناآزموده . نازیرک . || گول . ج ، اَغمار. (منتهی الارب ). نادان . احمق . (غیاث اللغات ). غافل : ندان...
-
پالانی
لغتنامه دهخدا
پالانی . (ص ) اسب که اصیل نباشد. محمَر (ج ، محامِر). (منتهی الارب ). اسب از جنس بد. اسب کندرو که لایق پالان باشد. (رشیدی ). اسب باربردار. (غیاث اللغات ). هر ستور که پالان دارد. اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین . حِمارَه .کَودَن . پلانی ....
-
لاک
لغتنامه دهخدا
لاک . (اِ) تغار چوبین که آرد سرشند در آن . نقیر. تغار. کاسه و کاسه ٔ چوبین . (برهان ) (آنندراج ). لاوَک . ظرف چوبی که با چرخهای آبی میتراشند و یک پارچه میباشد. (در گیلان ) : گل و شکر (گاه ساختن گل انگبین ) بطشتی یا لاکی چوبین یا تغاری سفالین کنند. (ذ...
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) مروزی . ابن جبود. صاحب مجمع الفصحاء گوید: او در زمان مأمون خلیفه ٔ عباسی میزیسته و به سال 200 هَ. ق . درگذشته است و گویند مأمون را در سفر خراسان بفارسی مدح گفته و هزار دینار صلت یافته است و صاحب لباب الالبا...