کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاکل شمع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاکل شمع
لغتنامه دهخدا
کاکل شمع. [ ک ُ ل ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دودی که بر سر شمع باشد. (غیاث ) (مجموعه ٔ مترادفات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : سوی بزم ایاز آمد به این جمعپریشانتر ز چین کاکل شمع.(مجموعه ٔ مترادفات ص 283).
-
واژههای مشابه
-
کاکل برهمزدن
لغتنامه دهخدا
کاکل برهمزدن . [ ک ُ ب َ هََ زَدَ ] (مص مرکب ) پریشان نمودن موی . (ناظم الاطباء).
-
کاکل ذرت
لغتنامه دهخدا
کاکل ذرت . [ ک ُ ل ِ ذُرْ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )رشته های افشانی که بر سر میوه ٔ ذرت باشد. دسته ای ازالیاف که بر سر میوه ٔ ذرت است و آن از مدرات است .
-
کاکل صبح
لغتنامه دهخدا
کاکل صبح . [ ک ُ ل ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فجر. (ناظم الاطباء).کنایه از اول صبح . (آنندراج ). سپیده دم : شور عجبی در چمن از بلبل صبح است این شانه سزاوار خم کاکل صبح است .محمدقلی سلیم (از آنندراج ).
-
کاکل افشانی
لغتنامه دهخدا
کاکل افشانی . [ ک ُ اَ ] (حامص مرکب ) پریشان کردن موی از روی ناز و کرشمه . (ناظم الاطباء). پریشان کردن کاکل از جهت عرض رعنائی . (آنندراج ) : کاکل افشانی مبارک نیست بر طاوس عشق سر بزیر پر چو بوتیمار می باید کشید. طالب آملی (از آنندراج ).رجوع به کاکل ش...
-
کاکل زری
لغتنامه دهخدا
کاکل زری . [ ک ُ زَ ] (ص مرکب ) پسری که موی سرش طلایی باشد. || تعبیری تحسین آمیز پسر خردسال زیبا و تندرست را.
-
کاکل مشک
لغتنامه دهخدا
کاکل مشک . [ ک ُ م ُ ] (ص مرکب ) زلف مشکین . (ناظم الاطباء). آنکه زلف مشکین دارد.
-
کاکل وند
لغتنامه دهخدا
کاکل وند. [ ک ُ وَ ] (اِخ ) نام طایفه ای از حسنوند که از طوایف اربعه ٔایلات کرد پیش کوه است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 6).
-
شش کاکل
لغتنامه دهخدا
شش کاکل . [ ش َ / ش ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) زردک بری را گفته اند و ششقاقل معرب آن است و با حذف شین دوم شقافل نیز گویند و مربای آن معروف است . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). رجوع به شقاقل و ششقاقل شود.
-
مشکین کاکل
لغتنامه دهخدا
مشکین کاکل . [ م ُ / م ِ ک ُ ] (ص مرکب ) مشکین زلف : بلبل و سرو و سمن یاسمن و لاله و گل هست تاریخ وفات شه مشکین کاکل .حافظ.
-
کاکل کسی شکستن
لغتنامه دهخدا
کاکل کسی شکستن . [ ک ُ ل ِ ک َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) برانگیختن و ترغیب دادن او را به کاری یعنی موکشان بر سر کار کشیدن . (آنندراج ) : کاکلم میشکند ذوق می آشامیهارعشه هرگاه به خاک از قدحم مل ریزد.سیدحسین خالص (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
شوریده
لغتنامه دهخدا
شوریده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف )درهم . آشفته . منقلب . دگرگون : چون رسول دررسید جواب بفرستاد که خراسان شوریده است و من به ضبطآن مشغول بودم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 204). خواجه گفت هرچند احمد ینالتکین برافتاد هندوستان شوریده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ...
-
هاتف
لغتنامه دهخدا
هاتف . [ ت ِ ] (اِخ ) سیداحمد اصفهانی که هاتف تخلص یافت نسباً از سادات حسینی است . اصل خاندان او چنانکه از تذکره ها برمی آید از قصبه ٔ اردوباد آذربایجان بوده که در زمان پادشاهان صفوی از آن سامان به اصفهان آمده و در این شهر مسکن گزیده اند. هاتف در نیم...