کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاچک
لغتنامه دهخدا
کاچک . [ چ َ ] (اِ) تارک سر را گویند که فرق سر و میان سر باشد. (برهان ) : زخم خوردن بکاچک اندر رزم خوشتر از طعنه ٔ عدو صدبار. عزیز مشتملی (فرهنگ نظام ). || (اِ مصغر) مصغر کاچه که زنخ باشد. (آنندراج ) : کاچک و ریشک و ثناخوانی کبرک و عجبک و سخندانی .س...
-
جستوجو در متن
-
کاجک
لغتنامه دهخدا
کاجک . [ ج َ ] (اِ) کاچک . رجوع به کاچک شود.
-
سمت
لغتنامه دهخدا
سمت . [س َ ] (ع اِ) طرف . سوی . (ناظم الاطباء) : نه راه سوی مقصدی بیرون توانستم برد و نه بر سمت راه حق دلیلی و نشان یافتم . (کلیله و دمنه ). || نزد. || جانب و کنار. (ناظم الاطباء). جانب . (غیاث ) (آنندراج ). || ناحیه . ولایت . کشور. محله . وطن . || ر...