کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جزیره ٔ کاوان
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ کاوان . [ ج َ رَ ی ِ ] (اِخ ) یا جزیره ٔ بنی کاوان . جزیره ٔ بسیار بزرگی است در خلیج فارس بین عمان و بحرین که در ایام عمربن الخطاب بدست مسلمانان به سرکردگی عثمان بن العاصی ثقفی فتح شد. این جزیره از باشکوهترین جزایر آبادان و مسکون دریا بشمار ب...
-
اختر کاوان
لغتنامه دهخدا
اختر کاوان . [ اَ ت َ رِ ] (اِخ ) رجوع به اختر کاویان شود.
-
بنی کاوان
لغتنامه دهخدا
بنی کاوان . [ ب َ ] (اِخ ) نام جزیره ای است . و ابن عثمان برادرش حکم بن ابی العاص را با لشکر از عبدقیس و... بفرستاد و جزیره ٔ بنی کاوان بستدند و اصل این جزایر جزیره ٔ قیس بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی صص 113 - 114).
-
جستوجو در متن
-
کرشمه کن
لغتنامه دهخدا
کرشمه کن . [ ک ِ رِ م َ / م ِ ک ُ ] (نف مرکب ) کرشمه کننده . غمزه کننده . آنکه کرشمه بکار برد. (فرهنگ فارسی معین ) : نر و ماده (کبوتران ) کاوان ابر یکدگربه کشی کرشمه کن و جلوه گر.(گرشاسب نامه . از فرهنگ فارسی معین ).
-
عمادالدین
لغتنامه دهخدا
عمادالدین . [ ع ِ دُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) محمود کاوان ، ملقب به عمادالدین و مشهور به خواجه جهان . وی در گلبرکه بود و سلطان حسین میرزا بایقرا، سید کاظمی را به رسالت نزد اوفرستاد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 334 شود.
-
لافت
لغتنامه دهخدا
لافت . [ ف ِ ] (اِخ ) جزیره ای است به بحر عمان ، میان این دریا و هجر و آن جزیره ٔ بنی کاوان باشد که عثمان بن ابی العاصی الثقفی به روزگار عمربن الخطاب بگشود و ازآنجا به فارس رفت و شهرهای آن فتح کرد. عثمان را بدین جزیره مسجدی است معروف . لافت از آبادتر...
-
الستر
لغتنامه دهخدا
الستر. [ اُ ت ِ] (اِخ ) شمالی ترین ایالت از ایالات ایرلند قدیم ، از سال 1920 م . قسمت شرقی آن با مساحت 13564 هزار گز مربع و با سکنه ٔ 1370000 تن ایرلند شمالی را تشکیل داد، پایتخت آن بلفاست و با انگلستان متحد است . اما سه ناحیه ٔ غربی و جنوبی آن که عب...
-
کاوانی درفش
لغتنامه دهخدا
کاوانی درفش . [ دِ رَ ] (اِخ ) مخفف کاویانی درفش است . درفش کاویانی . علم فریدون . منسوب بکاوه ٔ آهنگر و آن چرمی بوده از پوست پلنگ یا پوست ببر که کاوه در وقت کارکردن برمیان می بست و در هر جنگ که همراه بود فتح حاصل میشد. گویند: حکیمی در صفاهان صد در ص...
-
همواره
لغتنامه دهخدا
همواره . [ هََ م ْ رَ / رِ ] (ق ) پیوسته و همیشه و مدام . (برهان ). هماره . هموار : به خط و آن لب و دندانْش بنگرکه همواره مرا دارند در تاب . پیروز مشرقی .خواسته تاراج گشته سر نهاده بر زیان لشکرت همواره یافه چون رمه ی ْ رفته شبان . رودکی .کردم روان و ...
-
درفش کاویان
لغتنامه دهخدا
درفش کاویان . [ دِ رَ ش ِ ] (اِخ ) درفش کابیان . درفش کافیان . درفش کاوان . درفش گاوان . اختر کاویانی . علم فریدون . (برهان ). درفش معروف ایران از عهد قدیم تا پایان ساسانیان که به گفته ٔ مورخین هزار هزار (یک میلیون ) سکه ٔ طلا ارزش داشته است و در جنگ...
-
کاظمی
لغتنامه دهخدا
کاظمی . [ ظِ ] (اِخ ) (سید...) به لطف طبع و جودت ذهن اتصاف داشت و در شیوه ٔ سپاهیگری سلوک نموده رایت جلادت می افراشت و در اوائل سلطنت خاقان مغفور در ملازمت درگاه عالم پناه بسر میبرد و به موجب فرمان واجب الاذعان جهت رسالت خواجه عمادالدین محمود کاوان ک...
-
تذرو
لغتنامه دهخدا
تذرو. [ ت َ ذَرْوْ ] (اِ) مرغی سخت رنگین است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 420)(حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). مرغی است رنگین و نیکو. (صحاح الفرس ). نام مرغ دشتی باشد. (فرهنگ جهانگیری ). تذرج است که مرغ صحرایی شبیه به خروس باشد. (برهان ). مرغ معروف خوشرفت...
-
اختر کاویان
لغتنامه دهخدا
اختر کاویان . [ اَ ت َ رِ ] (اِخ ) درفش کاویانی . رایت منسوب به کاوه . صاحب برهان گوید: اختر کاوان ، نام علم افریدون باشد و آن از کاوه ٔ آهنگر بود و پادشاهان عجم بعد از شکست ضحاک آنرا بر خود شگون گرفته بودند و آن چرمی بود که کاوه ٔ آهنگر بوقت کار کرد...
-
درفش
لغتنامه دهخدا
درفش . [ دِ رَ ] (اِ) فوطه ای که در روز جنگ بر بالای دستار و خود پیچند، که به ترکی دولغه گویند. (از برهان ). درفش در اصل پارچه ای بوده از قماش سه گوشه که به زر منقش کرده بر سر علم و کلاه خود می بسته اند و به ترکی بیرق گویند و آن پارچه همیشه از باد در...