کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کاه گلی
لغتنامه دهخدا
کاه گلی . [ گ ِ ] (ص نسبی ) اندوده به کاهگل : اتاق کاهگلی ، خانه ٔ کاهگلی . (یادداشت مؤلف ).
-
غصه کاه
لغتنامه دهخدا
غصه کاه . [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ ] (نف مرکب ) کم کننده ٔ غم . آنچه اندوه را کم کند : گرچه غم سوز و غصه کاه است او زو مخور کآب زیر کاه است او.اوحدی .
-
زانوی کاه
لغتنامه دهخدا
زانوی کاه . [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بسته و دسته ٔ کاه . (ناظم الاطباء).
-
قفل کاه
لغتنامه دهخدا
قفل کاه . [ ق ُ ] (اِ مرکب ) نقشه ای از نقشه های قالی است . (یادداشت مؤلف ).
-
اندوه کاه
لغتنامه دهخدا
اندوه کاه . [ اَ ه ْ ] (نف مرکب ) کاهنده ٔ اندوه . کم کننده ٔ اندوه .
-
تعب کاه
لغتنامه دهخدا
تعب کاه . [ ت َ ع َ ] (نف مرکب ) کاهنده و کم کننده ٔ رنج و سختی . آنکه زحمت و محنت مشقت را میکاهد : هستند به بزم تو کمربسته قلم واربیجاده لبان طرب افزای تعب کاه .سوزنی .
-
خرده ٔ کاه
لغتنامه دهخدا
خرده ٔ کاه . [ خ ُ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریزه های کاه . جُثارة. جُثالة.
-
خواسته کاه
لغتنامه دهخدا
خواسته کاه . [خوا / خا ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) که خواسته کم کند. خواسته کاهنده . کم کننده ٔ خواسته بسبب بخشش : تو همه سال همی بخشی زَاندازه فزون آفرین باد بدان دست و دل خواسته کاه .فرخی .
-
چشمه کاه
لغتنامه دهخدا
چشمه کاه . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است در کنار رود سیم بار متعلق به بجنورد که زراعتش آبی و هوایش گرم است و پانزده خانوار سکنه دارد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 244).
-
کاه در دهن گرفتن
لغتنامه دهخدا
کاه در دهن گرفتن . [ دَ دَ هََ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایت است از عجز و زنهار خواستن ، چه زنهاری برگ کاه در دهن گرفته امان می خواهد و این رسم هندوستان است . (غیاث ).
-
کاه کهنه بباد دادن
لغتنامه دهخدا
کاه کهنه بباد دادن . [ هَِ ک ُ ن َ / ن ِ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) لاف زدن . (غیاث از بهارعجم و رشیدی ). لاف زدن و فخر کردن . (برهان ). حکایات سخنان زمانه ٔ گذشته بجهت عظم شأن خود گفتن . (غیاث نقل از سراج ). رجوع به «کاه پارینه بباد دادن » شود.
-
کاه و جو
لغتنامه دهخدا
کاه و جو. [ هَُ ج ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اصطلاحاً مجموع خوراک اسپان باشد و آن را علوفه و علیق گویند. (از آنندراج ).
-
کاه و کوه
لغتنامه دهخدا
کاه و کوه . [ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در مقام عدم تناسب و تقابل بکار رود، چون خرد و بزرگ ، ریز و درشت ، فیل و فنجان و چیزهائی که با هم در کیفیت و کمیت در دو جهت مختلف و دور از تناسب و هم آهنگی باشند.
-
کاه و گل
لغتنامه دهخدا
کاه و گل . [ هَُ گ ِ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کاهگل . اندود : این چه زبونی و چه افکندگی ست ؟کاه و گل این پیشه ٔ خربندگی ست . نظامی .رجوع به کاهگل شود.
-
افعی کاه رباپیکر
لغتنامه دهخدا
افعی کاه رباپیکر. [ اَ ی ِ رُ پ َ / پ ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شعله ٔ آتش باشد. (آنندراج ) (برهان ) (هفت قلزم ).