کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاهو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاهو
لغتنامه دهخدا
کاهو. (اِ) کوک . طبری کهوک ،مازندرانی کنونی کهو و کاهیر گیلکی کهو و آن یکی از انواع تیره ٔ کاسنی است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام تره ای است که خورند و به عربی خس گویند. (برهان ). و آن را کوک نیز گویند و بسیار خوردن آن خواب آورد. (آنندراج ). || ...
-
کاهو
لغتنامه دهخدا
کاهو. (اِخ ) دهی است از بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد که سکنه ٔ آن 2242 تن ، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله و بنشن و میوه و ابریشم است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
کاهوپیچ
لغتنامه دهخدا
کاهوپیچ . (اِ مرکب ) نوعی کاهو که برگهای گرد و ترنجیده دارد. (یادداشتهای مؤلف ).
-
کیو
لغتنامه دهخدا
کیو. [ ک َ ] (اِ) به معنی کاهو باشد، و آن تره ای است که خورند و به عربی خس خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کاهو را گویند، و آن را کوک نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). کاهو که خوردن آن خواب آورد. و در سامی کیبو (به زیادتی بای موحده ) آورده . (فرهنگ رشیدی )...
-
زپه
لغتنامه دهخدا
زپه . [ زِپ ْ پ َ / پ ِ ] (ص ) کله کاهو. (یادداشت مؤلف ). || درشت هیأت . دماغی (بینیی ). (یادداشت مؤلف ).
-
سالاد
لغتنامه دهخدا
سالاد. (فرانسوی ، اِ) غذایی مرکب از کاهو و سرکه وروغن زیتون و جز آن که در سر سفره یا میز گذارند.
-
دالار
لغتنامه دهخدا
دالار. (اِ) دالار ترشی . گشنیز سائیده ٔ چون سرمه و مخلوط بسرکه و نمک . و آن بیشتر با کاهو خورده شود.
-
هوجویه
لغتنامه دهخدا
هوجویه . [ ی َ ] (اِ)گیاهی است برگ آن شبیه کاهو و خاردار و بر زمین نزدیک و دانه ٔ آن سیاه و در تابستان سرخ می گردد مانند رنگ خون و به عربی آن را حمیرا گویند. (انجمن آرا).
-
خس البری
لغتنامه دهخدا
خس البری . [ خ َس ْ سُل ْ ب َرْ ری ی ] (ع اِ مرکب ) کاهو بیابانی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
کیپو
لغتنامه دهخدا
کیپو. (اِ) کاهو و خس . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اشتینگاس ). || نشکنج . (ناظم الاطباء) . || پروانه و شب پره . || (ص ) نادان . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اشتینگاس ).
-
بادر
لغتنامه دهخدا
بادر. [ دَ ] (اِ) مرضی است که آنرا سرخ باده گویند. (آنندراج ). سرخباد که تب هم گویند. رجوع به شعوری ج 1 ورق 159 شود. باد سرخ . رجوع به باددژنام و مترادفات آن شود. || روز بیست ونهم از هر ماه شمسی . || کاهو. (ناظم الاطباء).
-
تره بار
لغتنامه دهخدا
تره بار. [ ت َرَ / رِ ] (اِ مرکب ) مقابل خشکبار میوه های تازه و احرارالبقول مانند: خربزه ، هندوانه ، خیار، گرمک ، طالبی ، گیلاس ، زردآلو، کاهو و سبزیهای خوردنی و جز اینها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
خرخور شدن
لغتنامه دهخدا
خرخور شدن . [ خ َ خوَرْ / خُرْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درشت و خشن و ناگوار شدن میوه و بقولات و جز آن چون خیار و کاهو. || خوراکی خر شدن ، مانند سگ خور شدن که قابل خوردن سگ گردیدن و حقیر شدن باشد.
-
یعضید
لغتنامه دهخدا
یعضید. [ ی َ ] (ع اِ) خندریلی . کاسنی تلخ . قسمی کاهو. طلخشوق . خس السلاطه . هندباء بری . کاسنی صحرایی . طرخشقوق . ترخجقوق . امیرون . سرالیةالحمار. تلخ کاهو. خندریل . گیاهی است خودرو و در طب به کار است و آن نوعی از هندباست با طعمی تلخ مایل به گسی و گ...