کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کان و دکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گشنه کان
لغتنامه دهخدا
گشنه کان . [ گ ُ ن َ ] (اِخ ) قریه ای است یک فرسنگی مغرب اصطهبانات . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کان کندن
لغتنامه دهخدا
کان کندن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استخراج معدن . کاوش کان . رجوع به ترکیبات کان شود.
-
دریجه کان
لغتنامه دهخدا
دریجه کان . [ دَ ج َ ] (اِخ ) دریجق که قریه ای است . (از الانساب سمعانی ). رجوع به دریجق شود.
-
فقیه کان
لغتنامه دهخدا
فقیه کان . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش رزاب شهرستان سنندج ، دارای 25 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
ادره کان
لغتنامه دهخدا
ادره کان . [ ] (اِخ ) (قریه ٔ...) قریه ای بمسافت کمی در شمال مرو است .
-
باده کان
لغتنامه دهخدا
باده کان . [ دَ ] (اِخ ) قریه ای است به شش فرسنگ ونیمی جنوب شهر خفر. (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
پورتی کان
لغتنامه دهخدا
پورتی کان . [ ] (اِخ ) نامی که دیودور مورخ بجای اُکسی کانوس نوشته است . (ایران باستان ج 2 ص 1842).
-
جستوجو در متن
-
دکان
لغتنامه دهخدا
دکان . [ دُک ْ کا / دُ ](از ع ، اِ) دوکان . (منتهی الارب ) (دهار). مرادف حانوت . (از آنندراج ). حانوت ، و آن معرب از فارسی است . (از اقرب الموارد). واحد دکاکین ، و آن معرب از فارسی است . (از صحاح جوهری ). صاحب تاج العروس (ذیل ماده ٔ دکک و دکن ) در مو...
-
بریشم کشی
لغتنامه دهخدا
بریشم کشی . [ ب َ ش َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) ابریشم کشی . عمل تبدیل پیله ٔ ابریشم به تارهای ابریشمی : دو کرم است کآن در بریشم کشی کند دعوی آبی و آتشی . نظامی .جهان چون دکان بریشم کشی است ازو نیمی آبی دگر آتشی است .نظامی .
-
کرا
لغتنامه دهخدا
کرا. [ ک ِ ] (ع اِ) کرایه و اجرت نشستن در خانه و دکان و جز آن . (ناظم الاطباء). در عربی کرایه را گویند که اجرت نشستن در خانه و د کان کسی باشد. (برهان ). || اجرت بار کردن شتر و استر و خر و اسب و مانند آنها. (ناظم الاطباء). اجرت بار کردن شتر و الاغ و ا...
-
ساسان
لغتنامه دهخدا
ساسان . (ص ، اِ) گدا و گدائی کننده . (برهان ). گدا. (دهار) (جهانگیری و شرفنامه ٔ منیری از اجمال حسینی ). گدا و فقیر. (غیاث از کشف اللغات ). گدا و فقیر و درویش . (ناظم الاطباء) (استینگاس ). رأس الشحاذین و کبیر هم . (قطر المحیط). رئیس گدایان . نرگدا. ...
-
سیری
لغتنامه دهخدا
سیری . [ ] (اِخ ) جرفادقانی . مردی خوش طبع و در مراتب نظم قدرتی تمام داشته و در خدمت امام قلیخان حاکم فارس بسر میبرد و در هزالی اشعار نیکو دارد : لب بر لب معشوقه نه و سینه به سینه کز کام گذشتن روش عهد قدیم است .مولانا سیری قطعه ای گفته و به میرزا فصی...
-
درزی
لغتنامه دهخدا
درزی . [ دَ ] (ص ، اِ) خیاط. (آنندراج ). کسی که خیاطی می کند و جامه می دوزد. (ناظم الاطباء). خیاط. (تاج العروس ). جامه دوز و آن فارسی است و عرب از فارسی گرفته است چه درزن در فارسی به معنی سوزن است .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). درزن گر. بیطَر. (یادداشت ...
-
جبایت
لغتنامه دهخدا
جبایت . [ ج ِ ی َ] (ع مص ) جبایة. فراهم آوردن باج . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). باج و خراج گرفتن . (از برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (غیاث اللغات ). جبایت و جبادت بمعنی فراهم آوردن باج است . (حاشیه ٔ برهان چ معین از دزی ). گردآوردن از تمام جها...