کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کامی 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حسین اوبهی
لغتنامه دهخدا
حسین اوبهی . [ ح ُ س َ ن ِ اَ ب َ ] (اِخ ) خراسانی . متخلص به کامی . رجوع به کامی و اوبهی شود.
-
حکامیة
لغتنامه دهخدا
حکامیة. [ ح َک ْ کامی ی َ ] (اِخ ) نام نخلستانی به یمامة بنوحکام را. و بنوحکام بطنی است از بنی عبیدبن ثعلبة.
-
نانمشیدن
لغتنامه دهخدا
نانمشیدن . [ ن َ دَ ] (مص ) از جهان کامی ندیدن و مرادی حاصل نکردن . (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به نانمش شود.
-
کام برخیزیدن
لغتنامه دهخدا
کام برخیزیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) کام برآمدن . مراد و آرزو حاصل شدن : مرا زین کار کامی برنخیزدپری پیوسته از مردم گریزد.نظامی .
-
ارلانژه
لغتنامه دهخدا
ارلانژه . [ اِ ژِ ] (اِخ ) کامی ّ. مؤلف فرانسوی . متولد بپاریس (1863-1919م .). او راست : یهودی لهستانی . اَفردیت و پسر ستاره .
-
کامیدن
لغتنامه دهخدا
کامیدن . [ دَ ] (مص ) خواستن و آرزو کردن . (ناظم الاطباء). خواهش نمودن . (آنندراج ). || رغبت داشتن . (ناظم الاطباء) : چو شاهی به کامی بکاهد روان خرد گردد اندر میان ناتوان .فردوسی .
-
شیرین عبارت
لغتنامه دهخدا
شیرین عبارت . [ ع ِ رَ ] (ص مرکب ) شیرین سخن . شیرین زبان . خوش بیان . شیرین گفتار : مپندار از لب شیرین عبارت که کامی حاصل آید بی مرارت . سعدی .رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
علی قزوینی
لغتنامه دهخدا
علی قزوینی . [ ع َ ی ِ ق َزْ ] (اِخ ) ملقب به کامی . از شعرای دربار اکبرشاه در هند بود و در سال 981 هَ . ق . درگذشت او راست : نفائس المآثر، که تذکرةالشعرا است . (از هدیة العارفین بغدادی ج 1 ص 749).
-
کش خرامی
لغتنامه دهخدا
کش خرامی . [ ک َ خ ِ / خ َ / خ ُ ] (حامص مرکب ) خوشخرامی . عمل و حالت کش خرام : لیلی ز سر گشاده کامی چون ماه فلک به کش خرامی .نظامی (لیلی و مجنون چ وحید دستگردی ص 240).
-
صفرا شکستن
لغتنامه دهخدا
صفرا شکستن . [ ص َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) اندک مایه طعام خوردن تا طعامی دیگر رسد. نَهاری . رجوع به لغت فرس اسدی و لغت نامه ٔ حاضر ذیل لغت نهاری شود. صبحانه یا زیر قلیانی خوردن . || رفتن صفرا. زائل شدن صفرا : تا به کی سودا پزد تا چند خون دل خوردتلخ ...
-
نظرتنگ
لغتنامه دهخدا
نظرتنگ . [ ن َ ظَت َ ] (ص مرکب ) مرادف تنگ چشم . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). ناتوان بین . (از آنندراج ). خردک نگرش . بخیل . کوتاه نظر. چشم تنگ . ممسک . (یادداشت مؤلف ) : کامی که برآید ز خسیسان نظرتنگ آبی است که از چاه به غربال برآرند. صائب (آنندرا...
-
جان بدهان آمدن
لغتنامه دهخدا
جان بدهان آمدن . [ ب ِ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) جان بلب رسیدن .جان بغرغره رسیدن . بحال احتضار درآمدن : جهد بسیار بکردم که نگویم غم دل عاقبت جان بدهان آمد و طاقت برسید. سعدی .زان عین که دیدی اثری بیش نمانده است جانی بدهان آمده در حسرت کامی . سعدی .رجوع ...
-
دمولن
لغتنامه دهخدا
دمولن . [ دِ ل َ ] (اِخ ) کامی ّ. (1760 - 1794 م .). روزنامه نویس و انقلابی فرانسوی که خطابه ٔ او در 12 ژوئیه ٔ 1789 م . سبب هجوم (14 ژوئیه ) انقلابیون به باستیل گردید. روزنامه ها و رسالات او سخت مقبول بود و مردم را به شدت عمل تحریک می کرد. وی ازنخست...
-
کام برداشتن
لغتنامه دهخدا
کام برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کام برگرفتن . کام گرفتن . کام یافتن . کامروا گشتن . بمراد رسیدن : برگرفت از لبش بزور و بزرهمه کامی که می توان برداشت . اوحدی . || کام برداشتن و برگرفتن ، آن است که چون طفل متولد شود قابله بانگشت عسل کام او بردارد ...
-
آهخته
لغتنامه دهخدا
آهخته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) آهیخته . آخته . آهنجیده . لنجیده . برکشیده . کشیده . بیرون کرده . برآورده . مسلول . مُشهَّر. افراخته . افراشته : رزبان برزد سوی رز گامی راغرضی را و مرادی را، کامی رابرگرفت از لب رف [ آنگه ] جامی رابر لب جام نگاریده غ...