کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاموس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاموس
لغتنامه دهخدا
کاموس . (اِخ ) (رزم ...) جنگی است که بین ایرانیان و ترکان روی داد و کیخسرو رستم را مأمور این جنگ کرد و بسیاری از ترکان از آن جمله کاموس در این جنگ کشته شدند. رجوع به ص 48 مجمل التواریخ و القصص و نیز رجوع به کاموس پهلوان تورانی شود.
-
کاموس
لغتنامه دهخدا
کاموس . (اِخ ) (ارماند گاستن ) مستشارحقوقی فرانسه و عضو مجلس کنوانسیون . (1740-1804).
-
کاموس
لغتنامه دهخدا
کاموس . (اِخ ) دهی است از روستاهای اصفهان و شیخ زین الدین عبدالسلام کاموسی از آنجا بوده است . (آنندراج ).
-
کاموس
لغتنامه دهخدا
کاموس . (اِخ ) نام مبارزی است کشانی و او پادشاه سنجاب بود و تابه ملک روم ولایت داشت ، بمدد افراسیاب آمد و رستم اورا بخم کمند گرفت و کشت . (برهان ) (فرهنگ نظام ). از بهادران توران . (حبیب السیر ج 1 چ فردوسی تهران ). نام یکی از امرای زیردست افراسیاب که...
-
کاموس
لغتنامه دهخدا
کاموس . (ص ) کامود. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کامود شود.
-
واژههای مشابه
-
کاموس گیر
لغتنامه دهخدا
کاموس گیر. (نف مرکب ) گیرنده ٔ کاموس کشانی پادشاه سنجاب : کمندافکن آن گرد کاموس گیرکه گاهی کمند افکند گاه تیر. فردوسی .و رجوع به ولف و کاموس در همین لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
برموزه
لغتنامه دهخدا
برموزه . [ ب َ زَ ] (اِخ ) نام پسرساوه شاه که خویش کاموس کشانی باشد (برهان ) ولی اصح آن برموده است . (از آنندراج ). رجوع به برموده شود.
-
ساوه
لغتنامه دهخدا
ساوه . [ وَ ] (اِخ ) نام پهلوانی است تورانی خویش ِ کاموس کشانی که در جنگ رستم کشته شد و او را ساوه شاه نیز میگویند. (برهان ). نام پهلوانی بود کشانی او را ساوه شاه نیز میگفته اند ودر دست رستم کشته شد. (آنندراج ). نام مبارزی قرابت کاموس که رستمش کشته ....
-
بیورد
لغتنامه دهخدا
بیورد. [ ] (اِخ ) نام مبارزی است که افراسیاب بمدد پیران ویسه فرستاد. (برهان ). و او را باورد نیز می گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نام مبارزی است . (شرفنامه ٔ منیری ) : چو کاموس و منشور خاقان چین چو بیورد و چون شنگل پیش بین .فردوسی .
-
کشان
لغتنامه دهخدا
کشان . [ ک َ / ک ُ ] (اِخ ) نام ولایتی است به ماوراءالنهر واز آنجاست کاموس کشانی و اشکبوس که به حمایت افراسیاب آمده در دست رستم کشته شدند. (از انجمن آرا) (آنندراج ). نام ولایتی که کاموس کشانی منسوب به آن ولایت است . (برهان ) : قلون بستد آن مهر و همچو...
-
سپنجاب
لغتنامه دهخدا
سپنجاب . [ س ِ پ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است که کاموس کشانی که رستم او را کشت ضابط آن ولایت بود. بحذف حرف ثانی هم بنظر آمده . (برهان ). نام ولایتی است از ترکستان که کاموس کشانی حاکم آنجا بود و آن را اسپنجاب نیز گویند همانا سپیچاب باشد نه بنون و گویند د...
-
الوا
لغتنامه دهخدا
الوا. [ اَل ْ / اِل ْ ] (اِخ ) نیزه دار رستم . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). نام پهلوان زابلی و نیزه دار رستم که بدست نوش آذر کشته شد. (فرهنگ شاهنامه ٔ شفق ). نام سلاحدار رستم . کاموس کشانی او را کشت . (مؤید الفضلا) (شرفنا...
-
مولش
لغتنامه دهخدا
مولش .[ ل ِ ] (اِمص ) مولیدن . || درنگ و تأخیر و تأنی . (ناظم الاطباء). درنگ . (لغت فرس اسدی ). تأخیر کردن . (از فرهنگ لغات شاهنامه ). درنگ و تأخیر و تأنی کردن در کارها باشد. (آنندراج ). درنگ کردن بوددر کارها. (فرهنگ اوبهی ). || اسم از مولیدن . ...