کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کالنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کالنده
لغتنامه دهخدا
کالنده . [ ل َ دَ / دِ ](نف ) صفت فاعلی از کالیدن . به شتاب رونده که آن را بتداول عامه جیم شونده گویند. رجوع به کالیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
کالان
لغتنامه دهخدا
کالان . (نف ، ق ) کالنده . || در حال کالیدن .
-
داستخاله
لغتنامه دهخدا
داستخاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) داس کوچکی است که بدان سبزی و تره درو کنند و درخت تاک و امثال آن را نیز بدان بپیرایند. (برهان ). داسکاله . داسگاله . داسغاله . داستکاله .داسخاله . داستغاله . جاخشوک . صاحب انجمن آرا و بتبع وی صاحب آنندراج گوید:... و...
-
داسکاله
لغتنامه دهخدا
داسکاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) به معنی داسغاله است . (برهان ). داسی که بدان رز پیرایند. (شرفنامه ٔ منیری ). جاخشوک . جاخسوک . داستخاله . داستکاله . داستگاله . داسخاله . اسغاله . داس که بدان گیاه برند. داس خرد و دهره باشد که بدان تره برند. (اوبهی ...