کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کالسکهرانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کالسکه
لغتنامه دهخدا
کالسکه . [ ل ِ ک َ / ک ِ ] (روسی ، اِ) ازکلمه ٔ کالسکای روسی گرفته شده است و اصل آن شاید از«کاررزا» یا «کاررُزا»ی ایتالیایی و کالُش آلمانی است . (یادداشت مؤلف ): ترجمه ٔ گاری که بانگریزی فیئن خوانند و کالسکه و چاپاری داک گاری که برای سواری ،مابین را...
-
رانی
لغتنامه دهخدا
رانی . (حامص ) راندن . سوق دادن . روانه کردن . اما همیشه بصورت جزء دوم کلمه ٔ مرکب با کلمات مناسب ترکیب شود مانند: حکمرانی ، کشتیرانی ، کامرانی ، هوسرانی ، شهوترانی و غیره ؛ که عمل حکمران و کشتیران و... باشد.- اتوبوسرانی ؛ عمل اتوبوسران . راندن اتوب...
-
رانی
لغتنامه دهخدا
رانی . (ص نسبی ) منسوب است به ران که نسبت اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
-
رانی
لغتنامه دهخدا
رانی . (ع ص ) ران . نعت فاعلی از ریشه ٔ «رنو» و اعلال شده ٔ آن «ران » می باشد. شخص پیوسته نگرنده بسوی چیزی . (ناظم الاطباء). و رجوع به ران [ نِن ْ ] شود.
-
رانی
لغتنامه دهخدا
رانی . (هندی ، اِ) ملکه و زن راجه . (ناظم الاطباء). زن حاکم هندوان را خوانند. (رشیدی ).
-
رانی
لغتنامه دهخدا
رانی . [ ] (اِخ ) ابوسعید ولید فرزند کثیر رانی ، او از ربیعةبن ابی عبدالرحمان الرأی و ضحاک بن عثمان و دیگران روایت دارد، و ابوسعید اشج و سلیمان بن ابی شیخ و دیگران از او روایت کرده اند. (ازاللباب فی تهذیب الانساب ).
-
کالسکه چی
لغتنامه دهخدا
کالسکه چی . [ ل ِ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: کالسکه روسی + چی ترکی ) شخصی که کالسکه راند و در عرف کوچبان خوانند. (آنندراج از سفرنامه ٔ شاه ایران ). کسی که کالسکه را مهار کرده میراند. (ناظم الاطباء). || در تداول بعضی از نقاط ایران دارنده ٔ ک...
-
کالسکه خانه
لغتنامه دهخدا
کالسکه خانه . [ ل ِ ک َ / ک ِ ن َ/ ن ِ ] (اِ مرکب ) جائی که کالسکه را آنجا گذارند.
-
کالسکه رو
لغتنامه دهخدا
کالسکه رو. [ ل ِ ک َ / ک ِ رَ / رُو ] (ص مرکب ) راه و جاده ای که قابل عبور برای کالسکه باشد.
-
کالسکه ساز
لغتنامه دهخدا
کالسکه ساز. [ ل ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه کالسکه میسازد. (ناظم الاطباء). سازنده ٔ کالسکه .
-
کشتی رانی
لغتنامه دهخدا
کشتی رانی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) دریانوردی .
-
سپه رانی
لغتنامه دهخدا
سپه رانی . [ س ِ پ َه ْ ] (حامص مرکب ) لشکرکشی . عمل سپه ران . رجوع به سپهران شود.
-
غرض رانی
لغتنامه دهخدا
غرض رانی . [ غ َ رَ ] (حامص مرکب ) غرض راندن . غرض ورزیدن . باغرض بودن . رجوع به غرض و غرض راندن شود.
-
هوس رانی
لغتنامه دهخدا
هوس رانی . [ هََ وَ ] (حامص مرکب ) دنبال هوس رفتن . کار هوس ران .
-
زبان رانی
لغتنامه دهخدا
زبان رانی . [ زَ ] (حامص مرکب ) گفتگو و مکالمه و گفت و شنید و گفتار. (ناظم الاطباء) : این چه زبان و چه زبان رانی است گفته و ناگفته پشیمانی است . نظامی .رجوع به زبان ران شود.