کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کالجوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کالجوش
لغتنامه دهخدا
کالجوش . (اِ) نوعی از ماحضر باشد که درویشان پزند. وآن چنان باشد که نان را ریزه کنند، همچنانکه برای اشکنه ریزه میکنند و کشک به آب نرم کرده را با روغن واندک فلفل و زیره و مغز گردکان و نانهای ریزه کرده را در دیگ پزند و دو سه جوش داده فرود آرند و خورند.(...
-
جستوجو در متن
-
کالوش
لغتنامه دهخدا
کالوش . (اِ) کالجوش . کالیجوش . کله جوش . کالیوش . کالوشه . رجوع به کالجوش شود.
-
کالیوش
لغتنامه دهخدا
کالیوش . (اِ) کالجوش . کالوش . کالوشه . رجوع به کالجوش و کالیوس در همین لغت نامه شود.
-
کالبوس
لغتنامه دهخدا
کالبوس . (اِ) کالجوش . (از فرهنگ جهانگیری ). رجوع به کالجوش در همین لغت نامه شود.
-
کاله جوش
لغتنامه دهخدا
کاله جوش . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) کالجوش . کله جوش . کالیجوش . رجوع به کالجوش شود.
-
کله جوش
لغتنامه دهخدا
کله جوش . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) طعامی از روغن و گردوی کوبیده و پیاز داغ و کشک و شنبلیله ٔ خشک . طعامی از آب و دوغ کشک و روغن و گردوی کوبیده و پیاز داغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کالجوش . کاله جوش . (فرهنگ فارسی معین ، ذیل کالجوش ). و رجوع ...
-
کالیوس
لغتنامه دهخدا
کالیوس . (اِ) بمعنی کالجوش است . (برهان ) (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ورق 242). و آن نان ریزه ریزه کرده باشد که با کشک و روغن و مغز گردکان و ادویه گرم جوشانیده خورند و آن را در خراسان اشکنه قروتی گویند. (برهان ). اشکنه ٔ کشک دار. رجوع به کالجوش شود.
-
کالبا
لغتنامه دهخدا
کالبا. (اِ) کالجوش . آش کشک سائیده است که کشکاب نیز گویند. (دیوان بسحاق اطعمه ص 181) : کالبا خوردم و میلم به هریسه ٔ زر تست لیکن از آن زرت و آب هوای ملبار.بسحاق اطعمه .
-
دوغ گرمه
لغتنامه دهخدا
دوغ گرمه . [ گ َ م َ / م ِ ](اِ مرکب ) کاله جوش . کالجوش . غذایی که از کشک در آب ساییده و لپه و روغن و پیاز و نعناع داغ و گردو و جزآن سازند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کاله جوش شود.
-
کالوشه
لغتنامه دهخدا
کالوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) دیگ طعام پزی را گویند. (برهان ) (آنندراج ). قِدر : بیاورد کالوشه ای برنهادوزان رنج مهمان همیکرد یادبپخت و بخوردند و می خواستندیکی مجلس دیگر آراستند. فردوسی .|| آش . (آنندراج ). آشی هم هست مخصوص دیلمان که از برنج و نخود و چ...
-
کشکینه
لغتنامه دهخدا
کشکینه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نان جو و غیره . (برهان ). کشکین : حلوای جهان غلام کشکینه ٔ ماست دیبای جهان بنده ٔ پشمینه ٔ ماست . افضل الدین کرمانی (دیوان ص 104). || آش جو. سیار. کالجوش . (یادداشت مؤلف ) : چو آمد گه زادن او را فرازبه کشکینه ٔ ...