کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاف و لام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاف و لام
لغتنامه دهخدا
کاف و لام . [ ف ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از کل است که کچل هم گویند. (برهان ). || کنایه از گزاف و لاف است چه از گاف مراد گزاف و از لام لاف باشد. و ظاهراً بدین معنی مصحف گاف و لام باشد. دروغ . کذب . (برهان ). || کنایه از لهو و لعب هم هست . (برهان ).
-
واژههای مشابه
-
کوه کاف
لغتنامه دهخدا
کوه کاف . (نف مرکب ) کوه کافنده . شکافنده ٔ کوه . (فرهنگ فارسی معین ) : بدان گونه زد نعره ای کوه کاف که سیمرغ لرزید در کوه قاف .اسدی (فرهنگ فارسی معین ).
-
پیرس کاف
لغتنامه دهخدا
پیرس کاف . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) دستگاهی که بوسیله ٔ نیروی بخار حرکت کند. نام اولی کشتی بخار.
-
کاف مسطح
لغتنامه دهخدا
کاف مسطح . [ ف ِم ُ س َطْ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لولیان (لوطیان ) فرج . (آنندراج از بهار عجم ) : خامه اش کامد کلید مخزن اسرار کون ساخت آن کاف مسطح قفل گنج شایگان .ظهوری (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
اکله
لغتنامه دهخدا
اکله . (ع اِ) اکلة.رجوع به اکلة در همه ٔ اعراب همزه و کاف و لام شود.
-
قاف و لام
لغتنامه دهخدا
قاف و لام . [ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از «قل ». اشاره است به آیه ٔ: اذا قضی امراً فانما یقول له کن فیکون . (قرآن 117/2 و 47/3) : آن با و نا شکن که به تعریف او گرفت هم قاف و لام رونق و هم کاف و نون بها.خاقانی .
-
لام
لغتنامه دهخدا
لام . (اِ) نام حرف بیست و هفتم از حروف تهجی بین حرف کاف و میم و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عدد سی و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد بیست و هفت باشد. رجوع به «ل » شود. || هر چیز خمیده و منحنی و هر چیز راستی مانند الف که به شکل لام منحنی گردد و به همین مناس...
-
بابکانه
لغتنامه دهخدا
بابکانه . [ ب َن َ ] (اِ) بکاف عربی دریچه و کاف برای تصغیر و «آنه » که حرف نسبت است زائد. (ازشرح خاقانی ). و در برهان نوشته که پالگانه ببای فارسی و لام و کاف فارسی بمعنی بام بلند و دریچه ٔ خانه . (غیاث ). ظاهراً کلمه ٔ مصحف بالکانه و پالکانه است . رج...
-
نیمه زبان
لغتنامه دهخدا
نیمه زبان . [ م َ / م ِ زَ ] (ص مرکب ) آنکه بعض حروف را به جای بعض دیگر آرد چون لام به جای راء و دال به جای گاف و تاء به جای کاف . (یادداشت مؤلف ).
-
شوکل
لغتنامه دهخدا
شوکل . [ ک َ ] (اِ)بادریسه ٔ دوک باشد و آن چوب یا چرمی است مدور که درگلوی دوک محکم سازند، و بجای لام کاف نیز به نظر آمده است که شوکک باشد. (برهان ) (از آنندراج ). بادریسه ٔدوک . (جهانگیری ). شولک . شنگرک . شنگور. بادریسه ٔ دوک . (فرهنگ فارسی معین ). ...
-
تاوک
لغتنامه دهخدا
تاوک . [ وَ ] (اِ) خر و گاو جوان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 281)(از شرفنامه ٔ منیری ). تاول . (فرهنگ جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ). کره خر و گوساله . (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 284 ب ). در برهان...
-
گلین
لغتنامه دهخدا
گلین . [ گ ِ ] (اِخ ) نام دیهی است در حوالی ری که قلعه ٔ گلین داشته و منسوب بدانجا را گلینی میخوانده و کلین به کاف عربی همانا معرب آن باشد. و در قاموس گفته گلین بر وزن امین دیهی است از دیههای ری و از آنجا بوده است شیخ حافظ محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینی...
-
پالنگ
لغتنامه دهخدا
پالنگ .[ ل َ / ل ُ ] (اِ مرکب ) کفش و پای افزار چرمی . (برهان ). پاچنگ . (شعوری ). || پای تابه . (رشیدی ). || دریچه ٔ کوچکی که به یک چشم از آن نگاه کنند. (برهان ). بعض فرهنگ نویسان این لفظ را بفتح لام و با نون ساکن (جهانگیری ) (سروری ). (برهان ). و ب...